اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این خط‌خطی‌ها قصد آفرینش ندارند تنها یک لحظه بیرون جهیده‌اند و زِهدانی نیافته‌اند. از این زمزم درد هر چه می‌خواهید بردارید، صاحب آن ملتی رنج‌دیده هستند.

بایگانی

۱۵ مطلب در شهریور ۱۴۰۳ ثبت شده است

و برق چون می‌آید خبر از آزادی الکترون‌ها می‌دهد و چون می‌رود خبر از آزادی سقوط ما در بهشت، در بهشت زهرا. اگر موقع آمدن برق صلوات می‌فرستند زمان رفتن نیز می‌توانند به یاد آن روح خدا باشند که وعده‌‌هایش همه در عزای ما، عریان نشدند، جامه‌ی عمل پوشیدند: لامپ اضافی خاموش، همه چی خاموش، کنتور چیزی نمی‌اندازد جلوی اداره‌ی برق، برق مجانی. پمپ آب نیز خاموش هست، حتما اشتباه شده است که چیزی باشد و به طبقات بالا نرسد، نمی‌دانم شاید ما را بالا آورده‌اند، بالا نرفته‌ایم اما در نتیجه توفیری نمی‌کند، کنتور آب هم چیزی نمی‌اندازد جلوی اداره‌ی آب و فاضلاب، همین قدر اهل آداب و فضل، آب هم مجانی، نور علی نور، چه انفجار نوری با این همه خاموشی. در حدیث گفته باشند فکر کردن به وقت قضای حاجت کراهت دارد، شاید برای همین هست که فکر نمی‌کنند حاکمان اسلامی. ما مانده‌ایم و فکر و خیال آب و برق مجانی، وسط مستراحی بی آبِ و خاموش‌ به تماشای قانون جاذبه، نه بر سر و به کار افتادن فکر، از انتها و نوید کار کردن شکم. اما تا به کی نشستن، بفرمایید طهارت، دست شستن، از زندگی‌.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۰۳ ، ۰۷:۳۱
i protester

قلم تو رانده‌ای، تو را رجیم نامند و می‌رانند، گنه چون تو نکرده‌ای ز چه رو در دفاع گویند گناه دارد؟

یک مداد، یک خودکار، نمی‌دانم کدام، لای دو انگشت گرفته‌ای و داری قدم، قلم می‌زنی. قلبت دارد تندتر می‌زند، اینگار هر چه بیشتر می‌زنی قلمت سربلندتر می‌شود. باید چیزی از آن تراوش کند که کاغذ را خیس کند. بعد از آن نهایتِ لذت، روی کاغذ افتاده است، تکان نمی‌خورد یک حس ِسرخوشی توامان با افتادن متن از چشمِ تو، از حاشیه، دست می‌دهد. این دیگر نیاز به نه ماه انتظار ندارد، زایشی رخ داده است. و تو اگر چه تنت را با فروتنی غسل می‌دهی، اما ته دلت، قند آب می‌شود اگر کسی از این قدمِ نو رسیده تعریف کند. و چه خلقتی که هر چه بیشتر نوک پستانِ قلم را بمکی، بیشتر این نوزاد را شیر ‌می‌دهد، شیر می‌کند.

راستی که برای زنده ماندن تنها اکسیژن لازم نیست حتما باید کربنی باشد در قامت گرافیتِ سر قلم تا دمت گرم، بازدمت رخ بدهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۳ ، ۰۷:۲۹
i protester

هرگز ندانم چگونه گفت سواره از پیاده خبر نمی‌شود. گمان برم که لپ به لپ اشتباه کرده است، تباه شود ار پیاده اندکی از سواره خبر شود. بگو یزید، دختر این قوم، سواره برده است برای بلای حجاب، پیاده می‌برند تو را به خواب دختر سه ساله‌ی حسین کربلا. آری بگو که برای خواب مومن ثواب نوشته‌اند شاید که در امان مانده‌اند از عذاب او، چنین نوشته‌اند.

#زن_زندگی_آزادی #پیاده‌روی_اربعین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۰۳ ، ۰۷:۲۰
i protester

اکثرا گمان می‌کردند نیمه‌ی تابستان، پانزده مرداد هست اما شانزده مرداد بود. اگر کسی هم دقت به چنین اشتباهی می کرد، برایش مهم نبود. اما برای او دقیقا چیزهایی که برای دیگران مهم نبودند، اهمیت داشت. یک جور توجه در حق محرومان. اینگار دوست داشت دیگی را که برای او نجوشد، دیگی که در آن بجوشد. از آن دقت‌ها که دقت می‌دهد.

و گاه آدم‌ها عاشق صفاتی از یکدیگر می‌شدند، که آغاز امتحان کردن آن‌ها از نزدیک، به قیمت  دوری آن‌ها از یکدیگر تمام می‌شد. مثلا شجاعتی که با خود زندان داشت، سلام از راه دور، دلتنگیِ گرفتن گوشی توی آغوش داشت. بوسه‌هایی که باید از پشت شیشه‌های اتاق ملاقات، عبور می‌کردند آن جا که نور هم شکست می‌خورد. از آن اراده‌های نشکستنی برای نوشتن به وقت نامه و ننوشتن به وقت توبه‌نامه. مثل یک برگه‌ی امتحان که شاگرد اول دانشگاه باشی و سفید بدهی، لج استاد در آوری. قدرتی بالاتر از بیست، کاغذ، همه را به زانو در آوری.

آری استعدادی که مثل یک شیر آب باز و قرار بود که توی ذوق وابستگان بخورد، از بالا به پایین، زمین بخورد. اما چه اضطراب که او تمام عمر، از همین نوش دارو، پس از مرگ سهراب، آب خورده بود.

خوشگل‌ترین، خوش‌قلب‌ترین، باهوش‌ترین، بااخلاق‌ترین، باسوادترین، پولدارترین، مشهورترین، ورزشکارترین، همه فن‌حریف‌‌ترین، قدرتمندترین، کوشاترین، شکیباترین، تاثیرگذاترین، امیدوارترین، جسورترین، باایمان‌ترین انسان روی زمین هم که باشی، آخرش خواهی مرد، تو می‌مانی و یک "آخرش که چی؟"ترین با چشمانی بسته.

آن هم در یک زندگی که به تعداد راه‌های رسیدن به خدای آن، حق انتخاب داری. مثلا حق داری طناب دار دور گردنت را پاره کنی و با کشیده شدن چهارپایه، به جای آویخته شدن، فرو ریخته شوی به ته یک دره، به آسمان نرفته، در زمین فرو روی، بی تَه ترین، با چشمانی فرو بسته.

نه، نه، نه، چرا این همه سیاه نمایی؟ ما زنده می‌مانیم در تیره و تارترین قبرها، در تاریک‌ترین تیرباران ابرها، به دست نسل‌های زنده مانده از پسِ نسل‌کشی‌ها، کشتارها، روی پای گستاخ‌ترینِ آزادی خواهان، در عین حال با چشمانی باز در خار چشم‌ترین حالت ممکن، جلوی چشم دیکتاتورها.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۰۳ ، ۰۷:۱۸
i protester

مجلس آلتِ دست، دولت آلت، در دست، همه یکدست، یک پارچه آقا، یکپارچه برای آقا، دستی دگر پشت پرده نمانده است، جمع کنید خیمه‌ها، همهمه‌ها را، تمام شد خیمه شب بازی، تازه اول بازی، اول شب، با وزارت آجان‌ها، آقاجان ها. از جمهوری که هیچ، از مشروطه‌ی بی دست چه مانده است؟ دیدید جای خالی رییسی با رییس توخالی پر شد، یک زن وارد کابینه‌ی آقا شد، دیگر از زندگی، از آزادی چه می‌خواهید؟ نه رای شما مهم خواهد بود نه رای رایتان، بروید پی کارتان، خانه‌هایتان، بیت و اهل بیت کارها را شاهکار می‌کنند‌. اگر از همکارتان، همدستتان اطلاعی دارید برای امنیت خودتان به ما گزارش دهید، باید در این حیاط خلوت نو، در این کشور بدون وزارت، ادامه‌ی حیات همه از نو، به دست وزارت کشور، استعلام شود. و چه افسون خدایی که مدام برای تن فروش گناه می‌نوشت و برای هم‌وطن فروش ثواب‌.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۳ ، ۰۷:۱۷
i protester