اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این خط‌خطی‌ها قصد آفرینش ندارند تنها یک لحظه بیرون جهیده‌اند و زِهدانی نیافته‌اند. از این زمزم درد هر چه می‌خواهید بردارید، صاحب آن ملتی رنج‌دیده هستند.

بایگانی

۱۵ مطلب در مرداد ۱۴۰۳ ثبت شده است

تحریم هست و کیفیت قطعات پایین‌تر، مشتری هم دنبالِ قطعه‌ی ارزان‌تر، تعویض قطعات موکول به آینده‌ی روشن‌تر، گیرم شما راننده‌ی خیلی گیر‌تر، آن بغلیِ شما چی؟ با بستری به نام جاده‌ی خراب، منحرف‌تر، خون‌آلودتر؛ پیرهن یوسف را نه گرگ دریده نه زلیخا با پیراهنِ تَرتر، بوی کافور در نوردیده، سفرِ به زیر زمین، دل‌سوخته‌تر، داغ‌تر. مجلسِ دلباخته‌ی تحریم، مجلسِ ترحیمِ جان باخته.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۰۳ ، ۱۶:۳۷
i protester

می‌خواستیم تحت سلطه‌ی هیچ سلطنتی نباشیم، به جای ما، دستانمان پا شدند، نه چهارپا، که دست از پا درازتر، چوپانمان با تشدید الله تاجگذاری کرد. گاومان زایید، امامزاده همان شاهزاده شد.

می‌گفتند از هیچ کس و هیچ چیز نترسید جز خدا و خود خدا شدند، جانشین خدا، آیت خدا، جانشینِ آیت خدا. البته که خدای این دنیا نیز از کدخدای دنیا می‌ترسید. ما که یک بار ایستاده کدخدا را با نام خدا از خانه، سفارت‌خانه، بیرون رانده بودیم این بار می‌خواستیم نشسته، کدخدا، این شهر را از شر خدا کم کند. ما انتظارها داشتیم و نمی‌دانستیم دست خدا و کدخدا یکی‌ست و هر دو بر سر ما. اصلا هر دو بیگانه، هر دو خاک وطن را ارج می‌نهند چون بر سر ما ریخته شود، ما مرده، ایشان زنده، اصلا پخش زنده‌ی مرگ. آنان می‌ترسیدند که ما بگوییم نترسید نترسید ما همه با هم هستیم و ما ای کاش می‌ترسیدیم و می‌گفتیم بترسید بترسید آنان همه با هم هستند.  اگر چه در این جنگِ آیت خدا و کدخدا دلمان بزدل شده بود اما ته دلمان انتظارها داشتیم؛ مثلا آن که از یک نقطه پای یک توییت می‌ترسد، از نقطه‌زن، بالای یک تابوت نترسد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۰۳ ، ۱۶:۳۶
i protester

مَثَلِ دویدن روی تردمیلی که هر چه بیشتر روی آن می‌دوی، سرعتش بیشتر می‌شود. هر چه بیشتر چشم کار را در می‌آوری، ناکارآمدیِ سیستم، کمتر به چشم می‌آید. جان کندن، کندن یک گور دسته‌جمعی از اعضا و جوارحت. بوسه‌های سرد و سرسری بر لب لیوان، چایی که هر روز، از تو، تو از او، دلسردتر می‌شوید. توی یک سیستم کوچکِ الکی، بادکی، آبکی بزرگ شده، بمبارانِ تَسک، عذاب وجدانِ خلف وعده، وسواسِ کمال‌گرایی، خطِ مقدمی که نقطه سر خط ندارد، بی‌دقتی همکار، یادِ بیکاری که دِقت می‌داد، توهمِ کاردرستی و درستکاری خودِ تباه و اشتباهت، اولویتِ این کارها را چه کسی تعیین می‌کند؟ آن که صدایش از همه بلندتر و محو تماشای نوک دماغش، از همه کوتاهتر؟ و انتظار گفتن یک دستت درد نکند خشک و خالی از دهانشان نه، همین که بدهکار نباشی، دهانت تَر، آب می‌افتد اما با یک تیر خلاص آتشت می‌زنند، آیا کسی هست که تو را خاموش کند؟ خاموش، خود و چراغ‌های آینده‌ی روشنت، جنگ هست، بمباران هست. صدای آژیر می‌آید، ثانیه‌ها کش می‌آیند، تو یک روز دیگر خودت را کشته‌ای، یک مرده از پله‌های چوبه‌ی دار که نه، از پله‌های سرویس، بالا می‌آید، فردا خورشید به نام همین زندگی بالا می‌آید.

باید از روز تعطیل، از بسته بودن روز و روزنامه، از کار بدون لذت، از لذتِ بدون دسترنج، متنفر باشی تا این رنج را مضاعف خوانده باشی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۳ ، ۱۶:۳۵
i protester

آن گاه که طناب دار می‌بندید برای جوانی به جرم بستنِ خیابان، دم فرو نبستن، گفتن مرگ بر دیکتاتور، نوشتنِ زنده باد پایان؛ و پای آن می‌نویسید به دلیل اقدام علیه امنیت ملی، خارج از ذهن نخواهد بود که در دم و دستگاه امنیتی شما، در دم و بازدمِ امنِ شما، آن جاسوسِ دست‌بوس، مدام جانم فدای رهبر بر لب داشته باشد. آن همه نشسته بر تخت، خون ریخته‌اید که آبرویتان در پایتخت این چنین ریخته ‌می‌شود. راستی چه خدایی که به قربانی شدن ابراهیم راضی نمی‌شود، اسماعیل را هم قربانی می‌کند. خدایی که سایه‌ی بالا سر ماست، آقا بالا سر ماست، همسایه‌ی بالا سر ماست، آقای آقا بالا سر ماست و شما به جای جاسوس لانه کرده، مدام لانه‌ی جاسوسی گرفته‌اید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۰۳ ، ۱۶:۳۴
i protester

زبردست، دستِ زیردست را نمی‌گیرد و زیردست برای زبردست، پاپوش درست می‌کند. یکی چشم بسته به حقوقِ دیگری و یکی چشم دوخته به حقوقِ دیگری. دست و پا زدن‌های دو تا همکار در باتلاق و خشکی محیطِ کار و کاری که مانده است روی زمین. دیدید میت روی زمین می‌ماند؟

و کارفرمای لاف‌زن، تفاهم صد در صدی با این اختلاف‌ها تا مبادا قیامی علیه او صورت بگیرد، جز ایستادن به پای او و چه بسا افتادن به پای او با همان صورت. جان گرفتنِ او از به جانِ هم افتادنِ برده‌ها، سر زدن‌ِ او به محیطِ کار برده‌ها، سلام فرمانده، جان بگیر، سر بزن، چشم‌های ما گلادیاتورهای به تور افتاده، در این میدان جاذبه‌ی رو به بالای تو، به انگشتِ شست تو، به لایک تو، ما عروسِ تو در این بازی، عروسک تو در این خیمه ‌شب بازی.

آری نه تلاشی برای یاد گرفتن، تنها برای پُست گرفتن، نه عزمی برای فهمیدنِ دیگری، پول گرفتن برای نفهمیدن، فیلمِ بازی مرکب، جهلِ مرکب.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۰۳ ، ۱۶:۳۲
i protester