اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این خط‌خطی‌ها قصد آفرینش ندارند تنها یک لحظه بیرون جهیده‌اند و زِهدانی نیافته‌اند. از این زمزم درد هر چه می‌خواهید بردارید، صاحب آن ملتی رنج‌دیده هستند.

بایگانی

۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۴ ثبت شده است

می‌گویند خاک سرد هست، اما هنوز از میان میله‌های ثانیه‌های زندان عمر، می‌توان داغ آن همه خاکی که بر سرم ریخته‌ای احساس کرد. فقط این وسط نمی‌دونم چرا این جور مواقع سخن می‌رانند که "نمی‌دانم چه خاکی بر سرم بریزم؟" اصلا چرا می‌گویند تو را خاک کرده‌اند، حال آن که من در خاک، فرو رفته‌ام. شانزده سال گذشت و بعد از رفتن تو در آن سال هزار و سیصد و هشتاد و درد، هیچ چیز، به روال سابق خود، بازنگشت. نامت بهروز بود و این خاک، دیگر یک روز خوش ندید.

اینگار به جای آن که تو در فکر فرو بروی، فکر در تو فرو رفته باشد. آن قدر فکر، فکر، فکر که پاشه‌ی در کفر را از جا، از پا، در آورده بودی. مَثَل روزه‌ی عید فطر بودی، همان قدر بی پناه و سرگردان، در میان بی دین و دیندار، گناهی بدون لذت، ثوابی از جنس کباب و آتش، رانده شده از سوی خدا و شیطان، یک جور نه گفتن به تمام بله‌ گفتن‌ها و گل چیدن‌ها، به تمام کامیاب شدن‌ها در قامت یک رختِ خواب، به تمام خاطر، جمع شدن‌ها در جمع. چه رخدادی، آخر در همان رختِ‌خواب یک انتقام از آن همه بیداری، چه بیدادی.

بعد از رفتن تو، ساعت‌ها نیز، خوابیده‌اند. نه، شاید به احترامت ایستاده‌اند. اینگار آن رسم یک دقیقه سکوت، تمام دنیا را فرا گرفته است، می‌دانی چه قدر جان از دست رفته است؟ راستی چرا باد توی عکس‌ها نمی‌افتد؟ ایضا زنده باد، مرده باد، هر چه بادا باد. راستی برای آن که می‌خواهد همه چیز دقیق باشد چه قدر این آخری دقش می‌دهد. در سرزمین بی آبی، این فرهنگ کشتِ دیم، حتما او را به کشتن می‌دهد. یا باید آن ور دنیا برود یا آن دنیا. دیدی دنیا بدون تو، به کدام ور رفت؟ نمی‌دانم آن دنیایی وجود دارد یا نه؟ اگر باشد، حتما صدقه سر وجودِ با وجود توست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۴ ، ۰۵:۲۰
i protester

چه تلخ هست برای ایشان که سرانجام آن همه خدایا ما را به راه راست و صراط مستقیم هدایت کن، این باشد که شیطان بزرگ، راست و آیت‌الله، چپ کند. دیگر برای کسی، گفتن از این که جان و جوانی ما، از دست رفته است، هیجانی ندارد، کاش لااقل به فکر خدایشان بودند و با این همه فریاد علنا غیرمستقیم خواستن، فاتحه‌ی آن همه فاتحه در نماز خواندن را نمی‌خواندند. آخوندی که به وقت تجاوز، صیغه خواندن بلد هست، در این تنگنای تاریخی نیز، نیازی نیست تاریخ بخواند همان خواندن صیغه کافیست، گیرم که این بار، خود او نخستین کسی باشد که پا، به تخت پروکروستس، می‌گذارد. اگر این بار هم جان سالم به در ببرند، همان پیوندی که سال پنجاه و هفت، محمد رضا شاه را از ایران دور کرد، ژن مذکرش را یک فصل دیگر، با تذکر داور، دور، نگاه می‌دارد: ترکیبی سمی در سال مار، با نوای جام زهر، خلوت کردن آخوند و حاجی بازاری و البته، جمعیتی از همه جا بی خبر. اصلا چه توفیر می‌کند که این بار نامش، حاجی واشنگتن باشد. برای آن که پس از اعتراضات آبان نود و هشت، واژه‌ی مستضعف را از نو تعریف کرده است کار دشواری نخواهد بود فرمان دادن به مَرد، برادر، آمریکا به جای مرگ بر آمریکا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۰۴ ، ۰۵:۱۷
i protester

از چوبی که گفته باشند ترک به دست می‌گیرد در برابر کرد تا بیلی که می‌گویند اصفهانی به دست می‌گیرد در برابر یزدی، همه آدرس دادن‌های غلط هست که ایرانی نداند دل ایرانی برای او می‌تپد، فراموش کند ایران مال همه‌ی مردم ایران، آن هم‌وطن هست. اگر ایرانی نباشد ایران را می‌خواهیم چه کار؟ اگر ایرانی نباشد،‌ ایرانی چه کار می‌خواهد کند؟ دیدی آن که بر عزای مردم، رقص شمشیر کرده بود، چگونه برای ضربت خوردن هزار و چهارصد سال قبل، هم‌چون آلتی، قیام کردنش گرفت. آن همه فولاد آب دیده که آب را بسته هست، حالا به سرش پیشانی بندِ "جانم به فدای لبِ تشنه‌ی حسین"، بسته هست. آی سهراب، کاش لااقل آبی می‌بود که آن را گِل نکنیم، کاش می‌دیدی در این بی آبی، هنوز، پادشاه هر روز، از آبِ گل آلود چه شاه ماهی‌هایی می‌گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۰۴ ، ۰۵:۱۶
i protester

باید که انتقام حمایت آذربایجان از کردستان، در جریان جنبش #زن_زندگی_آزادی، یک جایی گرفته می‌شد، آن هم درست در شهری که داراترین، اهل مداراترین، بود. باید که چشم ایران را نیز، ساچمه‌ای می‌زدند. باید که آهی گذاشته می‌شد بر دل ترک، کرد، ارمنی، آشوری، شیعه، سنی، اهل کفر، اهل فکر، هم‌خون و هم‌خونه‌ها‌ی مهدی باکری، آن مغضوب الیه فرماندهان سپاه. به جای آن که علی را رو به روی سید علی بنشانند، شب قدر به تقابل نوروز می‌رود. آن هم درست در دولتی که می‌گویند رییسش، خود را ترک و کرد، هر دو می‌داند. اگر فارس‌ بالاجبار به انگلیسی سخن می‌گوید و ترک به فارسی و کرد به ترکی، پس از کدام اختیار و نزدیکی آدم‌ها با زبان مشترک، سخن می‌گوییم؟ آن چیزی که از رنگین‌کمان اقوام در جغرافیای ایران، تیر در کمان آرش و مرز ایران ساخته است، تاریخ مشترک، درد مشترک، تاریخ دردهای مشترک هست، تمام پدر در آمدن‌ها با زبان مادری. و چه طنز تلخی هست که با این همه چوب الف بر سر و طناب دار بر گردن، علافِ چماق‌دار و چوب به دست‌ها شویم. می‌بینی آنان که کوچکترین تجمع خیابانی را بر نمی‌تابند، چگونه خیابان را بسته‌اند؟ می‌خواهند ترمز دستی قطار انقلاب را با چوب دستی بکشند، با خط‌کشی مردم، با خط کشیدن به روی مردم به دست خود مردم، چه قدر باطل، نقشه می‌کشند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۰۴ ، ۰۵:۱۲
i protester