اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی

۵ مطلب در فروردين ۱۴۰۳ ثبت شده است

راست می‌گویند شعار ایشان هم #زن_زندگی_آزادی هست اما منظورشان از زن، بن مضارع فعل زدن هست، یعنی بزن، زندگی کن، آزادی. صاف صاف توی خیابان خواهی چرخید چه روی سر زن بزنی چه توی سر زن، آزادی.
این همه زن، به خاطر حجاب، زمین می‌افتند تا حرف آقا، نقش بر آب، زمین نیوفتد. تا یک مرتبه، یک آقا، به گناه نیوفتد. این همه زن را بزن، اما آخر تو را چه سود که سرکنگبین این بار صفرا فزود. دارید درختان سیب، آن میوه‌ی ممنوعه را می‌زنید، با افتادن هر سیب بر زمین، پرسشی جوانه می‌زند و قانون جا‌ذبه‌‌ای کشف می‌شود روی زمین که تاج و تخت شما را میخ تابوت می‌زند. نگران موشک از آسمانید اما دارید روی زمین، خودتان را می‌زنید. از دولت اسراییل مثال می‌زنید که کودکان و زنان فلسطینی را با موشک می‌زند، شما که در خیابان، مادران را جلوی چشم کودکان می‌زنید، کاسه‌ی چشم را از کدام عصر عاشورا، خیمه و حجاب، آب می‌زنید؟
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۰۳ ، ۰۷:۳۴
i protester

سلام دایی بهروز
حالا که از سالِ مرگ، پانزده سال می‌گذرد، معلوم نیست که من چند سال به تو نزدیک‌تر و یا دورتر شده‌ام؟ آخر همه‌اش بر می‌گردد به آن دنیا باوری و منِ به این ابرهای کفر بارور آسمان، چگونه بفهمانم که می‌خواهم نزد تو بر گردم؟ همه‌ی این سال‌های سیاه، مرا هم چون خال سیاهی در مرکز گیر آورده‌اند، همگی اینگار همین دیروزند با شعاع رنج یک روز، شرافتمندانه زیستن. و ما همگی خسته‌ایم هم چون سربازی از پادگان برگشته، مادری از زایمان برگشته، دانش‌آموزی از آزمون سراسری برگشته، ستاره‌داری از سیلی آبدار حراست برگشته، اصلاح‌طلبی از انقلاب برگشته، صلح‌طلبی از جنگ برگشته، یک انقلابی از آرمانشهر برگشته، مددکاری از پایین شهر برگشته، بورژوایی از مصادره برگشته، کارگری از اولِ ماه، خرید نرفته، برگشته، یک معترض از کف خیابان برگشته، یک گیسوی آویزان از چنگال قانون جنگل، از تجاوز در ون، در وان، از پیش مهسا برگشته، یک بخت، یک چایی با خیال تخت، برگشته، یک زندونی بی‌ملاقاتی از هواخوری برگشته، یک اعدامی از پای چوبه‌ی دار برگشته، یک زندگی از خودکشی برگشته، یک خودکشی از زندگی برگشته، یک شیطان از سجده بر انسان برگشته، یک انسان از پیش خدا، از کیش آیات خدا، از ایمان برگشته، یک پرنده‌ی مهاجر از ایران برگشته، یک لاک‌پشت، آخر خط، برگشته.
راستی وقتی این همه راحت می‌میریم، چرا این همه سخت زندگی می‌کنیم؟ تو گویی از قطار پیاده می‌شوی و کسی عین خیالش نخواهد بود که تو را با بستن دو عینت، جا گذاشته است. اما برای کسی مثل تو که آخر دنیا را دیده‌ بود اصلا چه باکی بود وقتی می‌شنوفت که دنیا برایش به آخر رسیده است؟ راستی که شنیدن کی بود مانند دیدن؟ 
#دایی_بهروز
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۰۳ ، ۰۷:۳۳
i protester

برنده و بازنده‌ی جنگ جهانی دوم، می‌خواهند در فروش تسلیحات به اسراییل، اول شوند. آدم‌ها با این همه آدم‌کشی، به کدام بشر، به کدام حقوق بشر، پناه ببرند؟ شاید از نگاه غرب، مردم غزه را می‌توان مثل پناه‌جویان با ترانه‌ی آزادی وسط آب‌های مدیترانه رها کرد، سر مردم اوکراین سلامت باشد که گوشت قربانی دم در قاره‌ی سبز هستند.
اسراییل، فرماندهان سپاه را داخل کنسولگری دمشق، می‌کُشد. این جور بخوانیم که یک حکومت آدم‌کش، آدم‌های یک حکومت آدم‌کش دیگر را در داخل خاک حکومت آدم‌کشِ ثالث می‌کُشد.
مردم در خیابان‌های اسراییل و امریکا، تظاهرات ضد جنگ بر پا می‌کنند، در خیابان‌های ایران، طرفداران جنگ، شعار مرگ بر اسراییل و مرگ بر امریکا سر می‌دهند.
آی آدم‌ها، نه شرقی، نه غربی، نه جمهوری اسلامی، کسی از مرگ شما و کودکان شما خجالت نمی‌کشد. از عذاب شما، آب نمی‌شود برود توی زمین، داغ، مذاب نمی‌شود توی دل زمین. نه غزه، نه اوکراین و نه حتی جانم فدای ایران، کسی آدم حساب نمی‌شود در این سرزمین. همه به صف ایستاده‌اند تا گوشی اپل بخرند به یاد سیبی که آدم ابوالبشر در بهشت، گاز زده است، گور بابای آدم، خونِ پسر آدم، ناز جنازه‌ی او را چه کسی بکِشد؟ نازی‌ها؟ عزادار، قاتل پسر آدم، خود، پسر آدم، از خونِ آدم، هم‌خونه‌ی آدم، جانشین آدم هست.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۰۳ ، ۰۷:۳۲
i protester

امسال سیزده به در با شهادت مولود سیزده رجب، مصادف شده است. جماعتی تا صبح، شب قدر را زنده می‌دارند و جماعتی از خروس‌خوان روز طبیعت را. عده‌ای با میگساری و غمگساری هر دو حال می‌کنند و عده‌ای با هیچ، با هیچ کدام. 
عجیب هست آنان که به روی مردم آتش می‌گشودند، حالا با روشن کردن آتش، مخالف شده‌اند و نیز، مضحک هست آنان که مرگ بر دیکتاتور می‌گفتند و یک چشم، شاهد می‌آوردند، حالا شادی‌شان را توی چشم عزادار، فوت می‌کنند. کاش دو زاری‌مان می‌افتاد که هر مخالف دینی، روشنفکر و هر دین‌داری اخلاق‌مدار نیست. نه روشنفکر دینی عقل کل هست و نه عقل محض دانای کل. جامعه‌ای که شک و پرسش را از او گرفته باشند، با یقین و پرستش، حتی برای مدارا هم طناب دار می‌سازد حالا چه اهل قدر باشد چه سیزده به در، و چه از هر دو عالم، به در. و ما این جامعه‌ را صدقه سر آقا بالا سری داریم که از تجمع مردم کنار درخت هم می‌ترسد، آخر آن درخت روزی چوبه‌ی ‌داری خواهد شد و آن تجمع بالقوه سیاسی خواهد بود.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۳ ، ۰۷:۳۱
i protester

تبریک‌های سال نو همان قدر بی‌خاصیت، که گویی تسلیتی برای رفتن عزیزی می‌گویند، شاید آن عزیز، همان سالِ از دست رفته باشد.
آری سال چه قدر نو شده است: جماعت نوکرها و نوکیسه‌ها می‌خواهند در شب قدر و نوروز، برای خدا، خانه‌ی نو بسازند. طرح اسکان خدای بی‌خانمان و کارتن خواب در فضای سبز، چه قدر ثواب دارد در این روزها و شب‌ها، چه مسجدی، چه محل سجودی، چه دوکانی شبانه‌روزی‌ برای زاکانی.
جماعتی به گاد پناه می‌برند و جماعتی به پاسارگاد، زیر لب می‌گویند آمده‌ام ای شاه پناهم بده. پناهندگانی به باد و به گاااااااااد رفته، نه اهلِ شدن که افتخار به بودن، نه آدمِ خود بودن، که از پسِ سال‌ها تحقیر شدن، زنده‌ای دنبال یک گور، یک بود، یک یادبود بودن.
در حکومت خدای مذکر، جماعتِ نسوان با حقوقِ نصف و نیمه، با حقوقِ نصف از نیمه، اجازه‌ی ورود به ورزشگاه نداشته است ولو یک نیمه، ولی در نیمه‌ی ماه خدا، با اجازه‌ی ولی، اذن دخول داده‌اند به زن و مرد، به زن با مرد، بزن ای مرد، هر سازی که زن با چوب الف تو می‌رقصد. باز نه آدمِ خود بودن، نه حوا بودن، که هوا بودن، آدمِ خودی بودن. آیه‌ای نازل شده است که هر عملی، هر جنسی، ولو عملِ جنسی، در زمین ما، در زمان ما، در آزادی ما، آزاد هست. 
می‌بینی از قیطریه تا خواهر کوچکتر یا چه دانم بزرگترِ امجدیه، هر کجا سبز هست نام خدا نیز، سبز می‌شود، آخر این شهر، شهردار دارد، شهرِ دار هست، دارالمومنین. ایران نه، پایتخت ایمان هست، هر چه بادا باد برای این خاک و آب، کسی شک نمی‌کند، مرده باد سرِ پر ز باد. اصلا آن کله‌ای که بوی قورمه سبزی با خود دارد، جایش توی دارالمجانین هست. اگر شهردار ارومیه، وقت سر خاراندن داشته است و درس خوانده است، ما را چه باک که جای دگر خارانده‌ایم و درس پس داده‌ایم. اگر مهدی باکری، برای خاک ایران، سر داده است، ما برای خاک کردن ایران پا داده‌ایم.
این سیستمِ مومنانه حلاج را هم در خود حل می‌کند، کافی‌ست قرآن ما بر سر بگیرید، قدرتان دانسته می‌شود، از سر دار به پایین کشیده می‌شوید، سرمایه‌دار می‌شوید، اهل بوس و بوستان. دیگر پابرهنه‌ی سیلی خورده نخواهید بود، زیر پا برهنه‌ی لیسی خورده خواهید شد. پناهتان می‌دهیم، سرپناهتان، استقلال مالی، آزادی یواشکی، روز جمهوری اسلامی، شب قدرتان می‌دهیم. دارالمجانین مال آدم‌های بی ایمان هست، مال یکی مثل کارگردان قصه‌های مجید و یا آن یکی صادق هدایت که پس از تعطیلات نوروز خودکشی می‌کنند، دارالمومنین مال ما هست که قصه‌های قرآن مجید فراوان داریم، هم صادقیم هم اهل هدایت، خودسازی می‌کنیم و غیرخود‌ی‌کشی.  
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۰۳ ، ۰۷:۳۰
i protester