چه قدر خوبه که در ناوچه کنارک از اتباع کشورهای بیگانه کسی حضور نداشته است، میتوان قضیه را همین جا، توی ایران مثل بچههای ناوچه، خاک کرد. چه قدر خوبه که در این سرزمین کسی با خطای انسانی به دنیا نمیآید، همه با خطای انسانی از دنیا میروند. چه قدر بده که در صدر اسلام طیاره نبوده است، تا اجر شهادت در آسمان، اندازهگیری شود. چه قدر بده که در حکومت دینی اجر دادن را همان جر دادن تصور کنیم. چه قدر خوبه که رییسجمهورهای ما یا آخوند بودهاند یا احمدینژاد یا مخلوع. چه قدر خوبه که همهی ما ترجیح میدهیم آقازاده باشیم تا حرامزاده. چه قدر بده که از روحالله روحش را بگیریم و به الله بچسبیم، امیرالمومنین یزید را بیعت نکنیم و توهم توحید داشته باشیم. چه قدر بده که به جای جماع آزاد درخواست اجتماع آزاد داشته باشیم. چه قدر خوبه در سرزمین ما، عرق کارگرها زیر آفتاب خشک نمیشود، روایت پیامبر مثل نان کارگر زمین نمیافتد. چه قدر خوبه من بر تن خویش حق مالکیت ندارم و خودزنی و خودکشی حرام است اما طلبکار هشتاد سالهی پدرم با یک نَعَم ویزای تن من را میگیرد و تجاوزش حلالِ حلال است. چه قدر بده ما توی خوابگاه و پادگان مرد نمیشویم، فقط کمبودها را میبینیم و سیاه نمایی میکنیم، از نیمهی پر لیوان، از آزمایش ادرار، از ادراری که سیاه نیست غافل میشویم. چه قدر بده ما هنوز نمیدانیم کار مرد موشک انداختن و کار زن بچه پس انداختن است، ما خودمان را فراموش کردهایم و درگیر دیگری، دگراندیشی و دگرباشی هستیم. چه قدر خوبه کدخدای لات دهکدهی جهانی دایهی مهربانتر از مادر و جانشین خدا در سرزمین مادری، نگران سوراخ دعا و بکارت پردههای مساجد است. چه قدر خوبه به وقت ناامنی آسمان و آشوب خیابان، همه پشت مردم ایران سنگر میگیریم. چه قدر بده کمکهای مومنانهی قارون، شبانه درب خانهی مردم زدنهای سربازان گمنام امام زمانمان را نمیبینیم. چه قدر بده اثربخشی تحریمهای مظلومانه و دلسوزی معصومانهی رفیقهای اون ور آبمان را نمیبینیم. چه قدر خوبه نهضت جنگل، بخور تا خورده نشوی انگل. بانجی جامپینگِ بدون پا و بدون طناب، سقوط آزاد از روی خط فقر و نهضت گرسنگی. سنگ بستن به شکم، نرسیدن خون به مغز، انتفاضه و پرتاب سنگ به بت بزرگ سنگدل، بستن سنگها و رها کردن سگها، پیروزی شمشیر شاهنشاهی بر خون فرودستان، سرمایهندارها، بیعقلان و ابلهان، پیروزی ذوالفقار علی بر چوبهای دو سر نجس، بر خوارج خارجی، فتنهگران. چه قدر خوبه آسمان ناامن و آب گل آلود، دلالان تحریم یک کفه و داغ دل و جعبهی سیاه، آن کفهی دیگر ترازو. چه قدر بده مقصر دانستن نام مقدس جماران. چه قدر بده ندیدن آبی که از دریا به آن سرهای تراشیدهی ناوچه پیش از شهادت دادیم، هنوز مانده تا فهم لبهای خشکیدهی ارباب بی سر. چه قدر بی قدریم ما.