دستگیری
پیگیر اخبار نباشید را ترجمه کرده است و حالا خودش صدر اخبار شده است. به صدا و سیما چشم نگفته است و حالا خودش چشم، صدا و سیمای مردم ایران شده است. به آن سوی آب پناهنده نشده است و حالا از آن سوی آب برایش نامهی فدایت شوم نوشتهاند. چه قدر جون میدهد شکستن چنین انسانی، چنین غروری، چنین بغضی، چنین بینیازی. گاه میتوان شایسته نبود و به واسطهی لطف دیگران یا پدران به زور در قدرت ماند و یا میتوان شایسته نبود و به واسطهی ظلم دیگران یا رهبران به زور در کانون توجه ماند. آن که رتبهی کنکورش بالای ابرها به ملاقات مبدا هستی رفته است و با سهمیه به دانشگاه میرود و آن که نمرات دانشگاهش همه تک رقمی به ملاقات مبدا مختصات رفته و با ستاره از دانشگاه میرود، همه ظالم و مظلومهایی هستند بیلیاقت. خوب نگاه کنی خواری پوزیسیون و اپوزیسیون حکومت ناشی از جیرهخواری ایشان هست. باید عادل بود، چه زن، چه مرد، چه داخل ایران، چه خارج ایران. باید روی پای خودت بایستی تا مردم تو را بالای دست ببرند. اما این فریب را نخور که دنیا همیشه پاسخ شایستگیهای تو را این چنین خواهد داد. چه بسیار کولبرانی که پایشان را آن سوی مدار و مرزهای حکومت گذاشتند و با یک گلوله کارشان را تمام کردند. چه بسیار شاگرد اولهای دانشگاه که برای همیشه آخر صف نان ایستادند. چه بسیار مردمان شریفی که برای یک لقمه نان، پایشان روی مینِ وقتکشی رفت و گذشته، حال و آیندهشان را کشتند. چه بسیار زمستانها که رفتند اما روسیاهیاش برای دستان زغالفروش، دستفروش و زبالهفروشباقی ماند. آری مهارتی آموز که به هیچ آقا بالاسری محتاج نباشی اما گمان نکن همیشه خیلی شیک میتوانی خلق را در لذت آن مهارت شریک کنی. به راستی سرزمین ما را چه غربتیگرفته است که هر کس میخواهد به مردم بامعرفتش سلام کند، باید از این سرزمین برود. چه مسیح باشد و چه ابراهیم، چه گزارشگر بدون مرز باشد و چه گزارشگر خارج از مدار. باید حق داد گرفتن که همهاش تخصص و یاد گرفتن نمیشود، آنان که مملکت را گرفتهاند، گاه یاد یک انسان را از ما میگیرند، گاه حال یک انسان را، گاه حق و رای یک انسان را و گاه جان یک انسان را. این تکتک ما مردم هستیم که با یاد گرفتنها باید دست یکدیگر را بگیریم. تا تمام آن چه که از ما گرفتهاند پس بگیریم.