اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
جمعه, ۲۵ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۲۸ ق.ظ

تلخی بی‌نتیجه یا نتیجه‌ی تلخ

در این دنیا، هر کس آلوده به چیزی هست و عده‌ای آلوده به رنج، چه تلخی بی‌نتیجه‌ای، چه نتیجه‌ی تلخی: دنیای رنج آلوده، آش نخورده و دهان سوخته.
برای قضاوت شدن تنها جواب آخر و نتیجه‌ی آخر بازی مهم هست، هیچ کس وقت ندارد فریم به فریمِ بازی زیبای شما را، با آن همه خطا بر روی شما، به تماشا بنشیند و یا خط به خط دنبال کند ابتکار، استعداد و سواد شما را برای رسیدن به جواب. نتیجه مهم هست نه مصدومیت شما، نه ناداوری، نه کیفیت بد زمین، نه کم‌کاری هم‌تیمی‌های شما، دردی از تنهایی پس از باخت، کم نمی‌کند. برای قومِ نتیجه‌گرا، مثل ناسزا می‌ماند اگر روزه‌ات را چند دقیقه مانده به اذان، با یک لیوان آب باطل کنی و یا شناسنامه‌ات را با دوری فراوان از سرنگونی، با یک اعتراض خشک و خالی وسطِ خیابان، مهر باطل بزنی. عجیب هست که این همه شهوتِ نتیجه، در جامعه‌ای رخ می‌دهد که هیچ رخدادی در آن پیش‌بینی‌پذیر و قابل مدل‌سازی نیست، تمام تلاش‌های شما برای رسیدن به یک باره در صفر، ضرب می‌شود. نتیجه مثل یک لیبل بر پیشانی شما چسبانده می‌شود و دیگر برای کسی مهم نخواهد بود که وضعیت کنونی شما ناشی از گشادی کان شما نبوده است. گمان می‌برند اگر شما باخته‌اید پس فکر کردن و منطق ما را نجات نمی‌دهد، یک ناجی، یک جان، یک جانی، یک هیجان، یک امامزاده‌ی با احساس، یک شاهزاده‌ی اهلِ لاس، باید بیاید و به جای همه‌ی ما فکر کند. 
این رنج تنهایی و فهمیده نشدن، مثل خشمی از رگ‌های درون کلمات فواره می‌زند، مثل فلسطینی‌ها، سیستان و بلوچستانی‌ها، مثل آن مادر توی دردمانگاه.
کودکِ بیمار در آغوش مادر هست، تو گویی آینده در آغوش مام وطن و یک نفر دارد به نام دین، با لباس دین، نه برای همدردی، برای دردسر بیشتر، برای سردرد بیشتر، از او فیلم می‌گیرد. آن که می‌گفت نگاه به نامحرم، حرام هست، حالا دارد با چشم‌های قرض گرفته از علمِ قراضه، برای دین، چشم‌چرانی می‌کند. اما این پایان داستان نیست، چنان ایمانِ مذکر فرادستی را عصیانِ مونث فرودستی خواهد بود که دیگر از دستِ زدن بالادستی کاری ساخته نیست باید دنبال یک جفت پای فرار باشد. 
قاضی و آدم‌هایی که قرار هست با چشم‌شان، با چشم‌چرانی، قضاوت کنند از آدم‌های منطقی سر خورده تنها همان فریم آخر، همان چهره‌ی عصبانی به یادگار می‌برند، با بانی آن باخت، کسی کاری ندارد، چه مدرک داشته باشی چه نداشته باشی. اگر اهل خوردن نیستی، به تو یک لیوان آب هم نمی‌دهند، ثواب و کباب را به نتیجه می‌دهند، باید تاب بیاوری خورده شدن را، کباب شدن را، آب شدن را، تلخ شدن را، تلخیِ نشدن را.
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۱۲/۲۵
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی