آن گاه که از نبوغ میخواهند بوق باشد و دقت، دقت میدهد، از جان، جز جنون چه میماند؟ آخر، زندگی بالا و پایین دارد، هر چه قدر هم تو را پایین بخواهند، سرانجام با یک قرص، خودت را بالا میکشی، چه دار زدنی، چه توی خال زدنی. همهاش که نمیشود حرف حرفِ زندگی ناخواسته باشد، گاه مرگ خود خواسته نیز حرفش را به کرسی مینشاند.
یا آپدیت میشوی یا اداپته. وقت نیست که نق بزنی، غر بزنی، حرص بدهی، حرص بخوری. بهترین دفاع، حمله هست. ما با حمله به تو، از تو، دفاع میکنیم. لاس نمیزنیم، خلاصت میکنیم، تمام این ماتم را تمام میکنیم، نقطه سر خط، سر داخل گیوتینِ نقطه زن. هر چه قدر هم عمر تو و ما، کوتاه باشد، از سر حرفمان کوتاه نمیآییم: تو آدم خودشان بودهای، حتی اگر اثبات شود که حکومت تو را از پا در آورده است، به تو انگشت، نشان؛ به تو نشانِ مهرهی سوخته میدهیم.
طنز تلخ را میبینی؟ آن طنازی که میخواست با دعوت مردم به شرکت در انتخابات، امید به تغییر را در وطن، زنده نگاه دارد، دور از وطن، با انتخاب مرگ، نهایت ناامیدی را، جار زده است. دیگر چه فرقی میکند کیانوش سنجری سلطنت طلب بوده باشد و یا ابراهیم نبوی، اصلاح طلب؟ یکی در آغوش وطن، کار را تمام کرده باشد و یکی در حسرت پا گذاشتن بر خاک وطن. یکی خود را از بلندی پایین انداخته باشد، یکی چند دانه قرص، بالا انداخته باشد. حکومتی که قتلهای زنجیرهای راه انداخته باشد، چه خوب بلد بوده است که ما را نیز به جان یکدیگر انداخته باشد. او دار میزند و ما برچسب، بر دهان، بر پیشانی. او طرحی نو در میاندازد و ما بردگان، آب دهان میاندازیم بر زندگان، بر مردگان، بر نویسندگان، بر خواب، بر هم زنندگان، بر غمِ ایران برندگان، پرندگان، بشارت دهندگان، بدون دل شوره، با اندکی اوره. راستی شما قضاوت کنندگان، نمرهی بیست برندگان، هر گفتگویی را ختم دهندگان، جای عقل کل نشستگان، ایستاده ادرار کنندگان، به احترامِ پاکی، پاککن، لاک، بودن، رکورد دارِ بلاک کنندگان بودن، چگونه به مبارزه با دیکتاتور افتخار میکنید، حال آن که افتخارتان، دیکتاتورگونه زیستن هست. #ابراهیم_نبوی #کیانوش_سنجری