جمعه, ۲۰ ارديبهشت ۱۴۰۴، ۰۵:۴۴ ق.ظ
فوتی از جنسِ فوت
میگویند به وقت فوت کردنِ قاصدک، آرزو کنید. دیدی نفس گرم چگونه نفس را میگیرد؟ فوت کردنی که همان فوت و مرگِ قاصدک میشود. اصلا میبینی در سرزمین مرگِ آرزو و آرزوی مرگ، چگونه آرزو و مرگ یکی میشوند؟ قاصدکی پای چوخهی اعدام، در دستانِ لبِ من و تو و فرمان آتش با همان نفس گرم، چه خاک سردی. پاداشِ آن همه همراهی قاصدک، چنین راهزن گونه داده میشود و همچنان طلبکار، که چرا سر قاصدک، بیش از این، کلاغ پَر نشده است. و درست عکس آن، آدمها، چرا احترامی قائلند برای درخت که در این روزهای شب زده، یک قدم هم برای ایشان بر نداشته و جز سیگارِ دی اکسید کربن، لب نزده است. آری قاصدک، اسیر کافهای تصغیر و تحقیر، بی صدا به زندگیاش پایان میدهد، تو گویی کیک تولدی، فوت میشود.
۰۴/۰۲/۲۰