اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این خط‌خطی‌ها قصد آفرینش ندارند تنها یک لحظه بیرون جهیده‌اند و زِهدانی نیافته‌اند. از این زمزم درد هر چه می‌خواهید بردارید، صاحب آن ملتی رنج‌دیده هستند.

بایگانی
چهارشنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۳، ۰۶:۳۰ ق.ظ

سلام دروغ، اسلام دروغ

می‌گویند برای ملاقات خدایی که ما تعریف می‌کنیم، باید آسمان‌خراش‌ها را بالاتر رفت، اما آدمی برای تماشای لایه‌های عمیق‌ترش باید پایین‌تر برود، آن جا که داغ داغ‌تر می‌شود و رفیق‌ها همه خواب‌تر، آب‌تر، ناب‌تر، کلام‌ها همه پر عذاب‌تر، مذاب‌تر. آدمی را خواهند گفت تو داغی نمی‌فهمی،  یه جور بریده از آن مثبت بی‌نهایت، روی آورده، به این منفی بی‌نهایت، عبور از نقطه‌ی صفر مرزی، رفتن به زیرزمین، به زیرِ زمین، به طبقه‌ای فرودست‌تر، تنها، تنها، دست تنهاتر. اما ناگهان منفی بی نهایت به مثبت بی نهایت می‌رسد، حرکت دوار بوده است، یک دایره‌ی تو خالی، یک صفر کله گنده، تمام سی و شصت درجه‌ها، تمام بیست و چهار ساعت‌ها، رسما صفر می‌شوند. آن صلیبِ مثبت و منفیِ به مرگ آرمیده یکی صفر می‌شوند. روشن شدی؟ آن ترانزیستور زندگی که با مشقت روشن کرده‌ای، تمام هنرش چسبیدن به صفر بوده است، به خاموشی.

ملتی که در آغاز زمستان، طولانی‌ترین شب سال را به انتظار روشنایی می‌نشیند و در پایان زمستان، به روشنایی آتش پناه می‌برد، چرا این همه تیره بخت، تیره و تار، تاریک می‌شود؟

اینگار که خواسته باشند با شراب خراب، شراب را خراب کنند، با یک بمب ساعتی، ساعت دیدار را، با یک بهاران خجسته باد، ایرانِ بی پناه، بهار را.

اگر هفتاد و چهار سال قبل، مجلس در تلاش بود قانون ملی شدن صنعت نفت را تصویب کند، حالا اسفند ماهی هست که نمایندگانِ شاهنشاه در پی تصویب قانون حجاب و ابلاغ آن بر آمده‌اند. راست می‌گویند آبی پشت سدها نیست، این همه از بی‌حجابی‌ست. اگر آب نیست، ما باید آب شویم.

تقصیر آب‌هایی نیست که برق شده‌اند، کوتاهی از برق چشمانی‌ست که آب شده‌اند، با ساچمه، خیلی زود خام، خواب شده‌اند. اگر روی زمین افتاده بودند، نگاه نامحرم و تولید گناه نمی‌کردند، حالا به این روز نمی‌افتادند. دو تار مو چه بود که پنهان نمی‌کردند، با سه تار این همه سر و صدا می‌کردند.

می‌گویند نوروز را جشن بگیرید. روز از نو، روزی از نو، یک روز نزدیکتر شدن به مرگ را جشن بگیرید. خنده‌دار هست ترساندنِ از دار، از مرگ، از شب اعدام، از شب قدر، از شب یلدا، از گرفتن به مرگ تا راضی شدن به تب. آخر آن که مرگ آرزو و آرزوی مرگ را چشیده است، دیگر جان و هیجانی برایش نمانده است تا  آب در دلش تکان بخورد، تا تکان بخورد، به ساز شما.

می‌گویند فرشته‌ها به سان تو پایین ‌می‌آیند و سلام می‌گویند. مثل آن نماز، که سلامش را آخر می‌گویند. اگر آن خدای دلخراش آسمان‌خراش‌ها حافظ تاج و تخت شماست، پس این فرشتگان مرگ برای خداحافظی آمده‌اند، سلامِ دروغ می‌گویند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۱۲/۲۹
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی