اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این خط‌خطی‌ها قصد آفرینش ندارند تنها یک لحظه بیرون جهیده‌اند و زِهدانی نیافته‌اند. از این زمزم درد هر چه می‌خواهید بردارید، صاحب آن ملتی رنج‌دیده هستند.

بایگانی
دوشنبه, ۱۵ بهمن ۱۴۰۳، ۰۶:۲۲ ق.ظ

پنجاه و هفت، سال، ماه، دقیقه

نوشتن، توانستن در عصر نتوانستن هست.

از کجا شروع می‌کنید؟ از حل کردن جدول تجاوز در ماشین آمبولانس اورژانس به سری که به جدول خورده است. چرا این همه تلخ، شما نوبت دارید؟ امکان داره اسم دار را نیاودید؟

مشتریِ نخست تراپیست که مدام در مدح او سخن می‌راند نهایتا اعداد طبیعی را بفهمد، خود تراپیست، صورت و مخرج، همان اعداد گویا را. مشتری بعدی تراپیست، با سابقه‌ی خودکشی ابدی در پرونده، نه مترصد اندکی بهبود در درصد زندگی خویش و نزدیکی صورت به مخرج درد، نه حتی در آرزوی رفع ابهام از کسری صفر صفرم که از قضا مبتلا به درد صفر شدن یک باره‌ی مخرج و از معنا تهی شدن تمام تلاش‌ها برای یک شدن. بله شما درست می‌گویید همه چیز مقایسه‌ی سابقه‌ی تحصیلی تراپیست و درمان جو نیست، کسی برای شما نامه‌ی فدایت شوم ننوشته است، بفرمایید مهاجرت، دین مقدس اسلام خود زاییده‌ و زاینده‌ی مهاجرت است. یک وقت، آب دهانتان مثل زاینده‌رود خشک نشود، بفرمایید آب خنکِ زندان.

کجا بودیم؟ آهان وسط جدول، کلمه‌ای سه حرفی که به نون ختم می‌شود؟ نه، لطفا تقلب نکنید، نون کلمه‌ای یک حرفی هست. عجله نکنید، وقت کافی داریم، پنجاه و هفت دقیقه. اصلا کلمه‌ای زیباتر از جون داریم که از جنون یک جوون، از خون گریه کردن، صحبت می‌کنید؟ من بد شما را نمی‌خواهم، اما خواهشا نزد من از دیگران بدگویی نکنید. تجاوز آداب دارد، گیرم که از هر انگشتش یک هنر ببارد، از هر دستی ساخته نیست، چهارپا می‌خواهد. ما به شما کمک می‌کنیم که ادامه دهید، بیشتر از پنجاه و هفت، سال، ماه، دقیقه، دقیق مثل ساعت.

راستی که چه رنجی هست اگر رنج تو نزد دیگران پیش پا افتاده‌ترین و در عین حال آن چه دیگران را به رنج می‌‌اندازد برای تو دم دستی‌ترین، مثل آب خوردن باشد. خود شما که دلیل این همه نفهمیدن را نمی‌فهمید، چگونه ادعای فهم و شعور دارید؟ اگر روزی تمام شهر دیوانه شوند جز شما، حتما به شما دیوانه‌ی خودشیفته خواهند گفت، نمی‌گویند؟ آن وقت، چه کسی راست می‌گوید؟ هر سخنی که رنج کمتری برای جمعیت بیشتری، همراه خود داشته باشد. درست نمی‌گویم؟ من که گفته بودم این همه سرتان توی کتاب نباشد، اندکی به اجتماع بروید، آخر کار، کتاب، سرتان را مثل آیدین سمفونی مردگان، می‌خورد، مثل جدول.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳/۱۱/۱۵
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی