ستمِ عریان
بعد از آن همه #زن_زندگی_آزادی، حالا خواباندهاند یک زن را، آزادی را، روی تخت، تا ترکش بدهند زندگی را. میبینی آزادی چه بلای خانمانسوزی، چه اعتیادی هست در عصر بیداد؟ در شهری پر از دیو، این چه دیوانه بازی هست که راه انداختهای؟ نگفتی راه رفتنت دیوانهشان میکند، آن قدر که تو را دیوانه کنند. دیدی آنها که همه توی فکر تاج و تخت هستند، حالا را تو را به تخت بستهاند تا تزریق کنند آرامش را به زندگیات؟ آنها که همه را خوب یا خواب میخواهند حق دارند که بگویند جر زنی کردهای، خودزنی کردهای، بیمار اعصاب و روانی، با روان ما بازی کردهای. از تن عریان حسین وسط صحرای نینوا رسیدهایم به این عصیان تو وسط جنگل سلطان بینوا، چه شاهکاری، چه خروجی کردهای علیه حکومت ستم شاهی وقت، چه ممنون الخروجی شدهای دانشجوی ممنوعالورود، چه پدری در آوردهای از آرمان شهر ایشان، از کل الارض کربلا، از کل یوم عاشورا، با این پیرهن در آوردنت، نه نشسته به عزا، که حسن القضا، با این همه شادی ملت از پسِ گل کاشتنت. حالا لباس سبزها سر سبز تو را بردهاند زیر بالش، تا بالهایت را در آورند. میخواهند تو را قرص بدهند تا دل هیچ کس قرص نشود به بودنت، ای قرص قمر. و ما چی؟ با این همه ما ما کردن، بقره میخوانیم بالای سر قبرمان. ماه پنهان شب آخر ماهیم، پشتکاری عجیب برای پشت کردن به زخمهای کاری مردمان این سرزمین، دست میبریم به هر کاری برای هر گونه زیستن بی آن که یک لحظه گمان برده باشیم، سر باز زدن را از هر گونه زیستن. دارند تو را میبرند با ستم عریان، درست وسط آبان داغدار، به مکان و زمانی نامعلوم، حال آن که تو بردهای این زمان و مکان را به شکلی کاملا معلوم، معمولی.#آهو_دریایی #دختر_علوم_تحقیقات