ماست مالی
سواد در یک حوزه، دقیقا لحظهای اعلام موجودیت میکند که شما در آن حوزه قادر باشی مفهومی سنگین را به سادهترین شکل ممکن و مفهومی ساده را به پربارترین شکل ممکن بیان کنی. و در این رفت و برگشت، تفاوت سنگینی و پرباری نیز به بهترین شکل مشخص میشود، تو گویی همانند تفاوت چاقی و زورمندی، و یا در مقامِ سخن، تمایز شِر و شعر. آن که سواد ندارد، قطعات را یکی یکی دمونتاژ و مونتاژ میکند بلکه پاسخی درست از مدار معیوبِ زندگی دریافت کند، فرقی ندارد مهندس برق باشد یا پزشک قلب، دینِ تازه به دوران رسیدهای باشد یا دیکتاتوری مادام العمر، عمر و عمرها تباه میکند تا بلکه به پاسخ درست برسد. اما قیمتِ این بیسوادی گاه چند عدد مقاومت میشود و گاه جبههی مقاومت در برابر واقعیتِ از دست رفتن جان آدمها. دهان و نوار قلبی صاف میشوند بی آن که هوا و تصویری صاف شده باشند. اصلا همان دست به کار شدنِ بیسواد و پذیرفتن مسئولیت، لطفِ سلطه تعبیر میشود بیآن که حقِ بازخواست از نتیجه، برای آدمهای تحت سلطه تعریف شده باشد. در انتها با فروتنیِ فاسد شده میگویند گردن ما از مو باریکتر هست، حال آن که گردن میزنند هر آن که یک تار مو در ماست سپیدشان، در ماست مالیشان، نشان دهد. و اگر بیخیالِ هر آن که گفته باشد از ماست که بر ماست، تنها به مالیدنِ ماست، قناعت نکنی، پله پله تا ملاقاتِ کدخدای بیسواد، تا پست ریاست، تا ریاست بر تمام جمهور سیاه لشگر، پیش خواهی رفت. راستی که چه پیشرفتی. و چه خوب که یک درخت، کمتر قطع و یک کاغذ، کمتر، از خاطرِ سواد، سیاه خواهد شد، یک قدم به هوای تمیز ماستی نزدیکتر میشویم.و اگر بیخیالِ هر آن که گفته باشد از ماست که بر ماست، تنها به مالیدنِ ماست، قناعت نکنی، پله پله تا ملاقاتِ کدخدای بیسواد، تا پست ریاست، تا ریاست بر تمام جمهور سیاه لشگر، پیش خواهی رفت. راستی که چه پیشرفتی. و چه خوب که یک درخت، کمتر قطع و یک کاغذ، کمتر، از خاطرِ سواد، سیاه خواهد شد، یک قدم به هوای تمیز ماستی نزدیکتر میشویم.