قربان جان یا جانِ قربانی
چرخهی ظلم دقیقا جایی از کار میافتد که ستمدیده پس از رهایی از دستِ ستمکار، از انتقام دست بکشد و رها کند ستمی تازه را. ور نه هر کس قابی از ظلم و جانِ مظلومی را انتخاب میکند، هر کس تاریخی را و نیز جغرافیایی را. برای رسانه البته ملاک حال فعلی افراد هست، مهم نیست که شما چند زن را کشته باشید مهم آن هست که چادر از سر یک زن و یا پیرهن از تن یک زنِ همجبههی شما، برداشته باشند. اصلا مسابقهای راه میافتد که هر کس جان کمتری گرفته باشد نشانِ جان جان بیشتری خواهد گرفت. جمعهی سیاه میدان ژاله با سخن گفتنِ جعبهی سیاه هواپیمای اوکراین، روسفید میشود، شما باید تن بدهید به انتخابِ میانِ تاج بد و عمامهی بدتر، میان راستگرای افراطی و اسلامگرای انتحاری، میان آلمان نازی و استالین نازنین، میان خمینی و صدام، میان هولوکاست و اسراییلِ بدون کم و کاست، میان سرمایهداری در غرب که گردنت را میبندد و کمونیستی که در شرق دهانت را. به این بازی تن ندهی به تو میگویند وسط باز، حال آن که وسط باز از هر دو طرف میخورد نه آن که از هر دو طرف، سنگ بخورد.
چه قدر تلخ هست که تنها جانِ عدهای را شیرین بنامیم. چه فرق هست میان جانِ یهود و جانِ مسلمان؟ میانِ جانِ شرق و غرب بیتالمقدس؟ میان شام و یمن؟ میان آن که ساواک شکنجه میدهد یا آن که بر پشت بام مدرسهی رفاه تیرباران میشود؟ میان ترور وسط خیابان و یا دفن شبانه در خاوران؟ میان جانی تنها بر سر دار و یا یک جان بر کفِ طرفدار؟ میانِ جانِ جانباز و همجنسباز؟ میانِ چشم آبی و صورت نیلی؟ میانِ آذری و ارمنی؟ میانِ ایرانی و افغانی؟
آری بله قربان گویی نزد قربانی، جانِ یک قربانی را میگیرد. چند صباح بعد قربانِ عوضی، بله قربان گویش را عوض میکند، تو گویی در این کرهی خاکی نه قربانی بوده است نه بله قربان گویی، جانها همه به قربانِ قربان جان میشود، قربانِ آقا جان، همان عزیز جانِ یوسف زهرا، قربانِ بنیامین، برادر یوسف جان. چه دعای ندبهای، چه دیوار ندبهای. چه مهدی موعودی، چه ارض موعودی. چه قبلههای عالمِ هم قبیلهای، هم قِبلهای. میبینی چه اسماعیلهایی زیر تیغ ادیان ابراهیمی میروند و عالمی بندهی خدا، پدر مسیح، روزهی سکوت گرفته است؟ راستی چرا سایهی انسانها این همه بیصدا هست؟ شاید چون سایهی قبلهی عالم، به جای همهی عالم حرف میزند.