چند خط، خط خطی
گیرم که کارفرما دقیقه به دقیقهی غذا خوردن شما را را از ساعت کاری شما، کسر میکند آیا همچنان نباید سپاسگزار او باشید که دقایقِ قضای حاجت شما را نیز، حساب نمیکند؟ انصاف ندارید، به ایستادن توی صف غذا و قضا در کارخانهی آدم سازیِ ما، اعتراض دارید؟
در جامعهای که با آدمهای تنبل، بیدقت، بیاخلاق، بیسواد، بیاستعداد، بیمسوولیت و بیاحساس سر و کار دارید، دو گونه رنج خواهید برد: نخست بابت تمام نداشتنهای ایشان و دوم از این بابت که پس از مدتی گمان میبرید تمام آن نداشتنها را خودتان به تنهایی دارید، چه توهمِ دردناکی.
آدمها چهار دسته هستند: بیشعورهایی که انتظار شعور از دیگران دارند. بیشعورهایی که انتظار شعور از دیگران ندارند. باشعورهایی که انتظار شعور از دیگران دارند. باشعورهایی که انتظار شعور از دیگران ندارند. تنها گروه چهارم هم اخلاق دارند هم آرامش.
آن که قرار هست خانهاش عوض شود، دیگر نگران هیچ خرابی در خانهی فعلی خود نخواهد بود. آیا آن که میخواهد مهاجرت کند، نیز، این چنین نگران وطنش خواهد بود؟ آیا این حسِ موقت و گذرا بودن به تمامی خراب شدنهای زندگی در این دنیا، قابل تعمیم نخواهد بود؟ آیا اگر کسی پلهای پشت سرش را خراب کند و پس از آن شعار دهد: به عقب برنمیگردیم، روغن ریخته را نذر امامزاده نکرده است؟