سر به راه
ستمکار همه را بیکار میخواهد. و بالانشین، همه را خانهنشین، سرد خانهنشین. کار از محکمکاری عیب نمیکند، از کار افتاده ترینت میکنند با پشتکار. سرعت صوت از نور، کمتر هست، صدای مخالف، نباید به جایی برسد، نورچشمیها باید به همه جا برسند. اگر حکومت به آخر راه رسیده است تو نیز باید به آخر آه برسی. دارند تو را میزنند که چرا قلبت برای آزادی، تند تند میزند؟ چرا هنوز نرفتهای؟ به اون ور دنیا، به اون دنیا. از دستِ خالی تو، نباید کاری ساخته باشد، از دلِ پر تو، باید یک آدمِ عصبی، یک تلخی ابدی، یک نارنجک دستی ساخته باشند تا کسی باور نکند انقلابی وسط این زندگی رخ داده است و یا یک زندگی وسطِ این انقلاب؛ باید همه با نومیدی بگویند هنوز یک زندگی میان زن و آزادی، فاصله افتاده است.
اما امان از دست تو که نمیترسی، آمدهای دست دیگری را بگیری، که فرادستان هر چه قدر هم همدست شوند، در مذهب ایشان دست دادن حرام هست و ترسایی نشانِ رستگاری. بیا و دستی تکان بده، چنان دست و پایشان را گم خواهند کرد که بلافاصله دستگیرت میکنند، حکم میآورند در مذهب ما، رقصیدن نیز حرام هست.
قومی نزد خاکِ حسین رفتهاند حال آن که دارند این جا، حسین را خاک میکنند. نگاه کن این بار، چه قدر پیاده از سواره، عزادار از تابوت، بیخبر هست؟ میگویند سر به راهی گذاشتهایم که کاوهی آهنگر، افسانه و ابوالفضل علمدار، نگهدار هست. بگو آن که در راه هست خبر هست نه بیخبر. سر به کدامین راهِ نینوا گذاشتهاید که این جماعتِ سر به راه، نه به دنبال آهنِ آب دیده و آهنگر، دنبالِ آهنگران، آب و آهن.
#علی_شریفی_زارچی #مهدی_یراحی #جواد_روحی