شور زندگی در مرده شور خانه
میگویند هر آن چه آدمی را نکُشد، قویتر میکند. اما حواسشان نیست در این جملهی به ظاهر امیدوارکننده، چه بسا، آن کلمهی قویتر، نه صفت، بلکه قید باشد.
انبوه رنجِ بیهوده، انارِ وجودت را تَرَک میاندازد و تنها یک فشار ناقابل کافیست که خون پاکت را کثیف بنامند. آری زندگی بالا و پایین دارد، عدهای را از بالای ساختمان و پل، به پایین پرتاب میکنند و عدهای را از پایین چوبهی دار به بالا میبرند. توی گوشت میگویند بالا نیاورید، ما هنوز از پایین، شما را شکنجه نکردهایم، توی این سرما، این تازه اولِ دست گرمیست. خدمت نرفتهاید؟ کاری میکنیم که از شدت استرس، همیشه پایتان را جفت کنید و خیالتان هر لحظه تخت باشد، به خواب هم نتوانید پناه ببرید، آغوشتان زخمی، هر جایش را انگشت بگذارید، مساحتِ ترس باشد. شما خروج کردهاید علیه نظام، ما ورود میکنیم به شما.
طولانیترین شب سال چه شبیست؟ شبی که کافور را نه در آغاز و غذا، بلکه در پایان و تسلیم به قضا، در آب غسال خانه، میریزند. آری پایان شب سیه، سپید بود. کافور، کفن، کافیست ادامه ندهید، به ادبیات سراسر کافِ بازجو میرسیم. او تمام این تن را باز و بازجویی کرده بود، درست مثل همین مرده شور. حال آن که هیچ کس مثل آن تن، شور زندگی و وطن را نداشت. هیچ کس به اندازهی او دلش برای وطن و زندگی، شور نمیزد.
#زن_زندگی_آزادی