بازدارندگی
دارند اذان صبح میگویند. ظلم هست، ظلمت هست. سوز سرما، شال گردن، گرهای رو به بالا، طناب دار، ارزانتر از یک نخ سیگار. یکی بود یکی نبود. یکی تنها تا همین چند لحظه پیش بود. الله اکبر، خدا بزرگتر هست. از کی؟ از چی؟
جرمِ محسن چه بود؟ بستنِ خیابان. یک درجه بالاتر از بستن مغازه در خیابان. آن یکی را روی مغازهاش ضربدر میزنند، این یکی را روی خودش. آخر، بستن، تنها، حق حکومت هست. بستنِ روزنامه، رودخانه، سفارتخانه، بستن راه ورود واکسن، بستن چشمان اسفندیار شاهنامه، بستن یک چوبهی دار، آهای خبردار.
اصلا خیابان را نه به خاطر ستمدیدگان، پابرهنگان، به خاطر یک جفت چشم زیر پای حضرت پوتین میبندند.
نه آزادی، نه استقلال، آری چه طعمی داشت رایِ آری به جمهوری اسلامی.
میگویند دفاعِ مجیدرضا از خانهی ملت نبوده است، خانهی ملت که همان مجلس هست، برای اعدامِ او، جشن گرفته است. عدالت خانه که نیاز به تشریفات ندارد، تا همین جا هم، وقت حکومتِ امام زمان را گرفته است. حکومت،درهای خانهی خدا را بسته است، اجازهی عزاداری نمیدهد، چرثقیل آورده است، عزای طناب دار را گرفته است. یک نفر از ما را کشتهاند که هم نام قرآن بوده است، وصیت کرده است که برای او قرآن نخوانند، قرآن بالای نیزه را پایین گرفته است.
بگو هر چه میخواهند برای بازدارندگی، دار بزنند، عربده بزنند، تازیانه بزنند، قهقهه بزنند، ما هم چنان یک عمر را برای آزادی، تاخت میزنیم. #محسن_شکاری #مجیدرضا_رهنورد