جان جهانی
-مادر جان امروز زندان، وقت ملاقات نمیدهند، برو جام جهانی را نگاه کن.
-جان من، جهان من، پسرم هست جان جهانی را میخواهم چه کار؟ کدام روز وقت دادهاند که امروز بدهند؟ روز نداریم، شبانهروز، را همهاش شب، حکومت را، همهاش حکومت نظامی کردهاند.
-جان جهانی نه، جام جهانی.
-چه فرقی دارد؟ شما اصلا بگو، جنگ جهانی. وقتی تمام جهان پشت این حکومتن، پس من برای این پسر با تمام جهان جنگیدهام.
جان به لب رسیدهها زیر تابوتها به زمین میافتند و جان به کفها زیر رگبار طاغوتها. اپوزیسیون هم میافتند، به جانِ هم. یک شبه میخواهند همه مثل وریا باشند، حال آن که یادشان رفته، او، در این سالها چه تمرینهایی در راه آزادی، در ورزشگاه آزادی، داشته است.
مردمی که یک عمر ای ایران خواندهاند، در گوششان پنبه کردهاند تا نام ایران را نشنوند. اما چشم را چه کنند؟ باز نمیتوانند نگاه حرام نکنند، پایشان میلرزد. پا در هوا، پا به توپ میشوند، دوباره ایستاده به تماشای فوتبال مینشینند.
دروارهی ولز بعد از دقیقهی نود به توپ بسته میشود، حکومت دقیقهی نود، کردستان و بلوچستان را به توپ میبندد. بغضها میترکند، از شادی، از غم، کلمهی دیگری، حرف دیگری بیاورید، مُردند مردمی که حرف نداشتند.
آری ایران یک گل دیگر میزند. حکومت ایران یک گل دیگر را با گلوله میزند. عمرِ شادی کوتاه هست، شادی نام دختری در خیابان هست. چه کسی برای ایران، گل زده است؟ روزبه؟ آیا یک روز خوب هم، برای ایران، میآید؟
گاردیها دارند در خیابان، آتش بازی میکنند، بعد از آن همه آتش گشودن به روی مردم، این بار دارند بازی میکنند. آن همه جانِ شیرین گرفتهاند، حالا برای مردم بی جان، بسیار شیرینی گرفتهاند. اپوزیسیون نیز، گوشهای دهان باز، ایستاده است. از ترس این که به او وسط باز بگویند، وسط خیابان را از دست داده و بد دهان ایستاده است. میگویند زیادی خورده است، برای همین هست که به این راحتی بازی خورده است. این همه سال حکومت، شادی را از مردم گرفته بود حالا مخالفین حکومت شادی پس از گل از مردم گرفتهاند. این همه سال حکومت حق بازی کردن با اسراییل به ورزشکاران نمیداد حالا مخالفین حکومت حق بازی کردن با تمام جهانِ بدون اسراییل، به ورزشکاران نمیدهند.
صدا و سیما فریاد میزند تا پای جان برای ایران. آنهایی که در رئوفترین حالت از پا به پایین را نشانه میروند، منظورشان از جان، جان عزیز مردم ایران هست و منظورشان از ایران، نظام، بیت، جماران.
یک مادر دیگر ناامید به خانه، به بیت برمیگردد. مادری به نام ایران بردهاست اما چه سود مادران ایران دل مردهاند.