چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۴۰۱، ۱۲:۰۵ ق.ظ
میلاد میانه ی بیداد
میدانم هنوز دارند دار و درخت را میبندند. گره میزنند باقی عمرِ جوانهایی که جوانه زدند، دخترانی که مو، گره زدند، باشد که دَم، فرو بندند. پس چه سختهست تبریک گفتن تولدِ جان، در میانهی گرفتن جانِ آدمها. حتی شمع هم نمیداند به غم بنشیند و یا به شادی بایستد؟ اما تو که خوب میدانی این پسر، همیشه آدم وقت نشناسی بودهاست، چه سال هشتاد و هشت که وسط بگیر و ببندها و بستن پیامها، به تو دل، بست و چه سالهای هشت در گرو نُه، که به وقت شیرینی، گوشت تلخ بودهاست. اما مگر شعار آن آدمها، زن، زندگی، آزادی نبود؟ و تو هم زنی، هم زندگی، هم آزادی. قدم رنجه فرمودی همقدم، دو قدم مانده به آزادی. میدانم که هیج گاه قدِ حرفهایم نبودهام اما چه سربلند هست سری که تو همسرش باشی، زنده و سرزنده بمانی تا فردای آزادی.
#فاطمه_جانم #مهسا_امینی
۰۱/۰۷/۱۳