اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
پنجشنبه, ۱۹ خرداد ۱۴۰۱، ۱۲:۵۴ ق.ظ

سه‌گانه‌ای بیگانه

عده‌ای فرو کرده‌اند در گُل، عده‌ای فرو رفته‌اند در گِل و عده‌ای فرومایه‌، دست بسته، ایستاده‌اند تا ارباب، سر کیسه‌ها، شل کند.‌ کارگران زیر آوارند و پیامبری که قرار بود بر دست کارگر بوسه بزند، زیر خروارها حدیث. علی الحساب، بوسه بزنید بر تیرهای اولاد پیغمبر که در جبر جغرافیایی، با بوی مرگ، کارگر افتاده‌اند و یا اسپر‌م‌‌های اعلیحضرت که در بزنگاه تاریخی، با بوی زندگی کارگر افتاده‌اند. و یا شیخ و شاه را دشنام دهید و چیزی میان مرگ و زندگی، بر سر سفره‌‌ی اردوگاه‌ِ کار اجباری استالین بنشینید. این مثلث زر، زور و تزویر را چه به آبادان؟ تاج، چکش و عمامه، همه بوی سرکوب می‌دهند. شیر و خورشید، داس مَه نو و امامی در قهوه‌ی ماه افتاده، همه فالگیرهایی هستند که حق کارگر را کف دستش نمی‌بینند. از قصر رعیت که زندان قصر بود تا بهشت رعیت که بهشت زهرا بود تا رفیقانی که رعیت را دشمن می‌دانستند، استقلال، آزادی، برابری، برچسب‌هایی بودند بر دهان رعیت تا در این چراگاه، چون و چرا نکند. تنها آبادی، احمد آبادی‌ست با مصدق افسرده در حصر، مصدقی که زندگی را تمام کرده است، زندگی‌ای که مصدق را تمام کرده است. تکیه داده بر عصایی که از کمر افتاده، عصایی که هنر کرده، چوبه‌ی دار نشده، در زمین فرو رفته، به فکر فرو رفته‌که اگر با شاه آزادی اجتماع نبود، با شیخ، آزادی اجتماعی هم نیست. اصلا چه طور می‌شود که یک شاهزاده، به صرف یک عمامه، مخالف شاه می‌شود؟ چگونه مسیح و آن همه فمینیست، مومن به پسر خدا می‌شوند؟‌در بوق و کرنا می‌کنند مظفرالدین شاهی دیر به دنیا آمده است که می‌خواهد فرمان مشروطیت امضا کند. تو گویی آخر خرداد در ایران انتخابات ریاست‌جمهوری‌ست،  برای رای به او، امضا، جمع می‌کنند. دخیل بسته‌اند به امامزاده، به شاهزاده، که این بار از راه دور، بدون سیم، از سیم خاردارها، عبور می‌کنند. راستی آن گاه که شیخ و شاه در تدارک کودتا بودند چرا مصدق، سلام فرمانده‌ی افسران مخفی حزب توده را پاسخ نگفت؟ شاید چون نمی‌خواست سفارت‌خانه‌ی شوروی، سقاخانه‌ی کابینه‌اش شود، بدون اجازه‌ی سفیر، آب نخورد. اگر در این سرزمین، تمام تلاش‌های ما برای آزادی مَثَل یک دایره می‌ماند که دوباره به نقطه‌ی صفر می‌رسیم، کاش لااقل مِثل مصدق، دایره‌ای باشیم محیط بر آن مثلث نه محاط در آن، نه محتاط و ترسو از این که مبادا بیرون مثلث بیفتیم و کسی ما را بازی ندهد. و چه خوب که کسی ما را بازی ندهد. 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۳/۱۹
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی