رنج عریان
تنت را بفروش برای نانِ شب. روزهداری خریده است تو را برای یک امشب. بالشت را گاز بگیر که او تمام روز، دندان روی جگر گذاشته است. آری، تمام روز، روزه بوده است که حال تو را بفهمد.
میگویند خوابِ مومن، عبادت هست. چه بشارتی! تو را به تختخواب، به عبادتگاه، میبرند. فالخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی. آیهی دوازده سورهی طه. کفشهایت را در بیاور. تو به سرزمین مقدسی وارد شدهای.
آی مریم مقدس، تو را چه قدر زمین زدهاند که این سرزمین مقدس شده است؟ ای مسیحِ مصلوبِ بر تخت، افتاده، این نقاشی ِ شام آخر توست که حراج گذاشتهاند.
میبینی دانشجوی اخراجی ستارهدار؟ فریبت دادهاند تو در هفت آسمانِ پروردگار هم، یک ستاره نداری. از یک مُشت آرمان برایت یک مُشتِ تیپاخورده مانده است. تحصیل که همیشه خواندن چند تا ورق پاره نیست، گاه تحصیل مال میشود، زندگی خرج دارد، مخرج دارد، پاره شدن دارد. در تو فرو میکنند و تو نیز، باید خودت را فرو کنی در زمین، در این جملات پر از مین، پایت، هوا میرود. گاز بگیر بالشت را، استخوانهایت را. بزرگ میشوی، یادت میرود. هر بزرگ شدنی را یادت میرود. دروغ میگویند در نفیرِ تو مرد و زن نالیدهاند، هیچ کس از جداییها، از جدایی مرد و زن، شکایت نمیکند.
در خطبههای نماز جمعه، گفته باشند چرا مردها، لباسِ زیر زنانه میفروشند؟ مگر در قرآن نگفته است "هن لباس لکم"؟ این زنان هستند که لباس زیر مردانهاند.
پس چگونه مرد، لباس زیرِ زنانه، یعنی همان لباس زیرِ لباس زیرِ مردانه، تو گویی تنش را در یک مغازه بفروشد؟ اصلا جنسِ تنفروشی مرد، فرق میکند، مکان آن، کارخانههاست نه تاریکخانهها. هر چه قدر هم که روشنفکر باشی، محل کار زن و مرد جداست. زنان را با بوق، از برای سوراخهای پا، در تاریکی، کفش، در میآورند و مردان را از خروس خوان تا بوقِ سگ، از برای سوراخهای کفش، در همان تاریکی، از پا در میآوردند. همان طور که گفتم محل کار زن و مرد جداست، چون در فرهنگِ ما، زن و مرد جدا، از هم هستند، پشت هم، نه کنار هم.
آن گرگی که پیرهن یوسف، از پشت، دریده بود، یک زن بود. پس زنان باید پشت مردان باشند تا مردان، موفق، پاک، پسر پیغمبر، خود پیغمبر شوند. عاقبتِ زلیخا، آسیه، مریم، چه کس میداند؟ این میلاد و هجرتِ مردان هست که تاریخساز میشود.
چرا فکر میکنی تنها، صدای تَنِ تو، به خدا نمیرسد؟ مگر خبر نکاحِ آن همه پر کاه را نشنیدهای؟ فرمودهاند نیازی نیست دختر بچهها این همه، زود، روزه بگیرند، در عوضش در آغوش بگیرند، بچه بیاورند. چه بهتر اگر دختر بچه، پسر بچه بیاورد.
بفرمایید پارک بانوان، هواخوری داخل زندان. ملاقات به وقت بیداری ممنوع، تنها به وقت خواب. نباید میان دو جنس، حرفی از جنسِ فکر تبادل شود، قیام میشود، شورش میشود. باید تمام فکرها جنسی باشند، قیامها، تنها میان دو پا، رخ بدهد، نه روی پا، نه میانِ دو ماه پیشانی، دو ماه رخ، دو ستارهدار. باید بچهای در کار باشد. تا سرباز گمنام امام زمان شود و یا مثلا یک امام جمعه شود، یک امام تعطیل که یک روز، یک سوره به نامش، یک شهر، یک کشور، خوابیده به کامش، باشد.