اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
جمعه, ۲۴ دی ۱۴۰۰، ۰۱:۴۲ ق.ظ

گاز سمی آزادی

الکی در بوق و کرنا کرده‌اند که در این سرزمین، فضا بسته هست، مگر نمی‌بینی تو را هم مثل آن هواپیما، علامتِ پرواز ممنوع، نداده‌اند؟
زبان‌ها بسته، چه عجب؟ دهان‌ها باز، زِ عجب. چه سلطان حکیم و رحیمی، که گر به حکمت، ببندد دری، به رحمت گشاید، در دیگری.
یادت می‌آید تو را به تخت بیمارستان بسته بودند؟ می‌خواستند ترکت بدهند، زندگی را، سرزندگی را. می‌خواستند معنای رنجت را با رنج  بیشتر، به آن صفر صفرم تعریف نشده ببرند، جایی که آرزوی صفر بودن کنی.
آن گاه که آیت‌الله خود الله می‌شود، تسبیحِ قاضی طناب دار می‌شود و راه زندان تا بهداری دور و دراز. تو را دیر بیرون می‌کشند‌از زندان، هم‌چون آلتی از زهدان، تا به دنیا آورند نه نسل آینده را که بل عبرتی برای نسل آینده.
آی روضه‌خوانِ رایگانِ شهرداری، دانستم آن همه لعنتِ زیارت عاشورا ز چه رو بود؟ شاید مدارای یزید با بیماری علی بن حسینِ زندانی.
گویند ز خون جوانان وطن لاله می‌روید، ز ابرِ آه و سیلِ اشک، کدام گیاه می‌روید؟ شاید نخلی پا به سن فرار گذاشته، خرماها را بر سر مزار، تنها، گذاشته.
نوشتن را تابو کرده‌اند و قلم را تابوت و زمین را غنی، از نسلِ سوخت‌‌های فسیل نشده، از گازِ سمی آزادی‌، از آن لحظه‌ای که تو، به زمین جان دادی. 
دارند تو را خاک می‌کنند و شمع‌های مزارت را یکی یکی می‌کشند، حواسشان نیست که دارند یک شمع می‌کارند.
#بکتاش_آبتین
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۱۰/۲۴
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی