سه شنبه, ۷ دی ۱۴۰۰، ۰۱:۳۲ ق.ظ
جماعتِ پا در هوا، عمامهی زیر پا
گفتند آن چشمهای زنان که در نصف جهان، زمین میافتادند، صدقهای بود برای دفع بلا، عوضِ آن، مردانِ جهان به گناه نمیافتادند. اما تو مگذار کینهای از عمامه و چادرِ سرِ رهگذران بر دلِ تو اندازند، چون، طرحی نو در اندازیم و پردهها بر اندازیم، سرهای این حرمسرا از بالا تا پایین، همه عریان میبینی، دست در دست هم، که تنها میخواستهاند تو را دست اندازند. بگو این دو زاری کجِ من و توست، که نمیافتد: در دینِ سرنیزه، قرآن، بر سرِ نیزه، زمین، نمیافتد. آی جماعتِ داغدارِ پا در هوا، سر حسین اگر چه در گودی قتلگاه، این عمامهی یزید هست که نباید زیر پا، قانونِ جاذبه را خلاف، به زمین نمیافتد.
۰۰/۱۰/۰۷