سرمایه
در جامعهای که زن را همچون بستنی، برای گاز گرفتن، لیسیدن و آب شدن میخواهد، در جامعهای که میخواهد زن همچون چوبِ بستنی لاغر باشد و خشکش بزند، یک زن نمیتواند رییس کارخانهی بستنیسازی باشد، باید کالایی باشد برای تبلیغ یک کالا، باید با زبان بسته، بستنی تبلیغ کند. باید گاز بزند تا رییس، پولی به جیب بزند. البته که او هم پولش را میگیرد اما این رییس هست که تعیین میکند او کجا را گاز بزند؟ او را باید هنری باشد که نرها را جذب کند، با کولبری کردستان، با سوختبری بلوچستان، با آبهای از آسیاب افتادهی خوزستان که کسی بستنی نمیخرد. اما سرمایهداری نباید از مردم فاصله بگیرد، او هم باید در اعتراض به نبودِ آب شرکت کند. باید کاری کند دلِ مردم بیشتر، آب شود. آخر هر چه باشد، او از آب، کره میگیرد. درست در همین لحظه هست که نطفهی نظام بستهی اسلامی با سرمایهداری بسته میشود. آری با حذف شدن، داستان دیگری برای دیده شدن ساخته میشود. با دستور به کات کردن آن کلیپ، آن را همه جا پِیست میکنند. هم نظام خشنود است و هم سرمایهدارِ رستگار. هم برای آزادی خط و نشانی دیگر کشیدهاند، هم برای سرمایهدار ملاقهای دیگر. زر و زور در تزویر به وحدت میرسند و حسابِ زن را در کوچه و بازار، با زیر کردن و رو کردن، با زیر و رو کردن، میرسند. یادمان نرود آن که پول فشنگهایش را میگیرد، قشنگ، حساب همه چیز را دارد. دارو در بازار سیاه هست و شفا، پای منبر عمامههای سیاه. میبینی چه قدر دستشان توی دست یکدیگر است؟ عجیب نیست که شاهد بازاری با لبان سرخ تو را تشنهی بستنی میکند و آخوند درباری با لبان تشنهی حسین، تو را به فکر کردن در تاریکی، دعوت؟ این نوادگان استالین هستند که پرچم سرخ را بالا میبرند و کوتولههای سرمایهداری که سطح هنجارشکنی را پایین و پایینتر میبرند، تا آن جا که همه آلت دست و آلتی در دست، زبان سرخ را با لبان سرخ گِل بگیرند.
سر کوچه، پارچهی سیاه زدهاند، آن که واکسنِ خوب زده است برای یتیمان حسین و آن که قسمت نبوده است برای یتیمی در حکومت ِحسین حسین شعار، یزید، افتخار.
یک ماه، بزن و بکوب، بوده است، تالارش در ایام کرونا باز بوده است، پولی به جیب زده است. حالا نوبتِ جیب دیگر است، نوبتِ ماهِ بر سر، بکوب. پول او مثل گناهان مردم شسته میشود.
از گهواره تا گور ما، همهاش برای ایشان پول هست. از آن اذانی که در آغوش مادر، در گوش میخوانند تا نماز میتی که سینهی قبرستان، بر تنِ بیهوش میخوانند. از آن اتومبیلی که زیر پای ماست تا گوشی موبایلی که توی دست ماست. از آن آب و برقی که به نام پابرهنگان و به کام بندگانِ روح خدا مجانی شد تا ستاد اجرایی فرمان امام که برای لباس ندوخته از پادشاه مقام، و از رعیت پول گرفت. هیچ کودکی زنده نمانده است تا عریانی دست و پای ما را فریاد زند. اصلا چه کسی فکرش را میکرد که منظور از مزرعه در آن حدیث الدنیا مزرعه الاخره، همان مزارع بیت کوین هست؟ در عجبم، پس چرا با این همه سودی که برایشان داریم، ما را این همه زود میکشند؟ شاید به خاطر همین هست که تاکید دارند فرزند آوریم. فرزندی که آقا زاده و همنامِ آقا روح الله، کفران نعمت و زمزمِ پاره پاره نباشد، فرزندی که سرش سبز و بوی قورمه سبزی ندهد، آن قدر سر به هوا نباشد که سرش را به باد بدهد. فرزندی که اهل بخور بخور باشد، ولو شده یک بستنی. سری باشد توی سرها، میون سرمایهدارها، نه بر سر دارها. همیشه که رسانه چشم جامعه نمیشود، گاه در جامعهای که واکسن نزده است، چشمک زدن خود به تنهایی رسانه میشود. این آخرین پیام سرمایهداریه: اگر آب ندارید، بستنی بخورید. بستنی آب شده.