طلای پشیمان
سرت را بالا بگیر کیمیای قهرمان، غلامرضا تختی هم در المپیک توکیو همبازیِ تمرینی نداشت و چهارم شد. او هم مثل تو از حکومت جور پناهنده شده بود، به وطنی در یک اتاق. آری غلامرضا باشی و به محمدرضا خیانت کرده باشی. علیزاده باشی و به علیحضرت، به اعلیحضرت خیانت کرده باشی. اصلا همین گونه خوب هست که حرام شدن یک استعداد بیشتر از حرام شدن تنباکو صدا کند. همیشه که نباید، عاقبت تن ندادن، سکوت سکوهای خاوران باشد، گاه به خاورِ دور، به باختران، صدای دختران شنیده میشود.
اما حالِ تو را هنگامِ رو به رو شدن با ناهید کیانی، با دخترِ ایرانی، تنها رستمی میفهمد که در برابر پارهی تنش به مبارزه ایستاده باشد که او بیش و پیش از سهراب، محتاج نوش دارو باشد. میخواستند تو حرفت را توی زمین بزنی. اگر شد، توی سر ناهید، خواهرِ زمین بزنی. او گذشتهی تو بود، میخواستند برای آیندهی او، یک پایان رقم بزنی. در جامعهای که مردان، زنان را بازی نمیدادند، او هم مانند تو، خود را انداخته بود وسط بازی. در جامعهای که مردانِ امام جمعه و مردانِ شبهای جمعه، زنان را با دین بازی میدادند، او رکاب که هیچ، داشت آپ دولیو چاگی میزد. میبینی تو گویی اپوزیسیون داخل و خارج ایران، وطن را در برابرِ دور، از وطن، نشاندهبودند. چه کسی میداند چه قدر تلخ گذشته است؟ اینگار تو دوباره باید، وطنت را میبردی. آن بار داخل چمدان، این بار داخل شیاپ چانگ. همان اندازه گنگ. همین اندازه منگ.
تو آن هموطن، همرزم، همصدا را میبَری و عدهای تو را وطنفروش صدا میزنند. و از آن میان، صدای بلندتر از آنِ کسانی هست که وطن را به چین و روسیه فروختهاند، همان کسانی که نخست، خود را فروختهاند. و هیچ کس نمیگوید هر دوی شما، استعدادهایی بودید که تنها میخواستید بی سر و صدا ورزشتان، بازیتان، زندگیتان را کنید. چون نه طعم استعداد را چشیدهاند، نه طعم علاقه. نه طعم سر بودن، نه طعم توسری خور، نبودن.
یک عمر دنبال کسی بودند که با نظر خاک را کیمیا کند. چهل و سه سال قبل، از توی ماه، از غرب، از همان جایی که خورشید غروب میکند، نظرکرده آمد. ناهیدها را خاک کردند و کیمیاها را از این خاک بیرون کردند. همه شکست خوردیم و آن که برد، رهاییاش در رهایی از وطن گره خورد. در همان غرب، در همان جایی که آفتاب ندارد، در همان جایی که خورشید پشت ابرشان با خورشید پشت ابر ما، فرق بسیار دارد.
حالا سلطان، خوابِ بد دیده است. همه چیز را زیر سر بالشهای غرب دیده است. میخواهد از سر ما با سطل صیانت کند. "هر که پایش را از این اسطبل بیرون گذاشت، خیانت کند. رعیت، اینترنت میخواهد چه کار؟ تصاویر فرنگ نباید عریان، باید مثل سقف اینجا، پوشیده باشند. حلقههای سوراخِ المپیک را رها کنید، همت کنید سوراخهای شهر فرنگ را بزرگ کنید. تا همه جا شوند. تا همه راضی شوند. تا همه ارضا شوند. قسم به گنبد طلای امام رضا، کیمیاها را نفرین کنید اما از طلا گشتن پشیمان نشوید."
#کیمیا_علیزاده #ناهید_کیانی #صیانت_از_فضای_مجازی