آب مثل آبان
آی مرده شور! اندکی آهستهتر. او در سر خویش شورها داشتهاست، اندکی شایستهتر. این سر اگر زمین خورده است، به پای کسی نیفتاده است. ببین در دستگاه سرکوب تو هم یک آخ نگفته است، یک خط توبه ننوشته است. برفهای روی گونهاش از شوری اشک، طفلکی آن دماغ سوختهاش در دوری وصل. یک عمر آب شد، چسبید پوستبه استخوان و رنج به مغز استخوان. حالا عجیب نیست که تو آب در آب انداختهای؟ جانم بگو از کدام انگور، شراب انداختهای؟ او که دیگر خاموش گشتهاست، از ترس کدام آتش در آب انداختهای اش؟ شاید که پیش خود گمان بردهای، یک عمر کوتاه نیامدهاست قامتش، حالا که باختهاست، به نیت آب رفتن، در آب انداختهای اش؟ آن سوراخهای روی جمجمه، سوراخِ موش نیست، او اهل فرار نبودهاست، باتوم که مرگِ موش نیست. آن روی نیلی که میبینی، آن سر بشکافته که چون نیل میبینی، نه همسر علی، نه فرق سرِ علی، معجزهی امامیست همنام علی که خرمشهر را از دست خدا آزاد کرده است. ای آن که پنبه در گوش، دهان، بینیاش کردهای، خون دلهایش ز هر دیده، آفتابِ پنهانش کردهای، پنبه مال گوش ملاست، چرا در روز روشن، این همه اسرافش کردهای؟ آن همه کافور بر سر و رویش، در گلویش مریز، آن پابرهنه، کودکی که به خیابان رفت، آلتی جز یک قلم، گچ نداشت، بر طبع سرد خاک، هزار طبق خرما اثر نداشت. آری برهنگی که همیشه پول نمیآورد، غیرت مردِ مسلمان را به جوش، روشنفکرِ نامسلمان را به خیابان نمیآورد. این همه از آداب شستن میت و انواع آبها برایت گفتهاند، آیا کسی تو را از آبان هم گفته است؟ تو آب میریزی و گورکن، خاک، راستی سهم او چه بود از این آب و خاک؟
#محسن_محمدپور