اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
جمعه, ۲۰ فروردين ۱۴۰۰، ۱۲:۴۰ ق.ظ

عید بدون تبعید

آدم‌ها سه دسته هستند یا رفاه بیشتر را انتخاب می‌کنند یا خانواده‌شون را انتخاب می‌کنند و یا تبعید می‌شوند. تبعید به زندان، به زمین پر از مین، به کارتنِ کف خیابان، به گورستان، به سیستان، به کردستان، به بلوچستان، به خوزستان، به گلستان. اگر چه سرانجام همگی تبعید خواهند شد به جایی که نه رفاه بیشتر است نه خانواده، زیر خروارها خاک و خواب. 
ماشین عقبی دارد چراغ می‌زند تو گویی بوی انفجار نور می‌دهد همان درس بزرگ انقلاب که با نور هم می‌توان زور گفت، با نور هم می‌توان کنار زد. مرد جماعت می‌گویند نباید کنار بکشی، این یعنی کم آورده‌ای، بزدلی، جُربُزِه نداری. اصلا مثل این می‌ماند که شلوارت را پایین بکشی و همه ببینند تو مرغ نیستی که تخم بذارد، نری هستی که جا زده است، جفتِ آن تخم را جا گذاشته است. راهنما می‌زنی که عقبی آرام بگیرد اما او هم‌چنان نگران است که مدال و جام را از او بگیرند. در طول مسیر هر چه فاصله‌ات را با جلویی حفظ کرده‌ای، اتومبیلِ سمت راستی که به بازی شطرنج علاقه‌مند بوده، مثل اسب راه افتاده، آمده است جلوی تو. این بار تو جای خالی او را پر می‌کنی، بی‌خیال حرف‌هایی که پشت سر تو خواهند زد. اصلا تو کی هستی که بخواهی به هفت پشتت، فرهنگ رانندگی را آموزش بدهی؟ نمی‌بینی سر آورده؟ بگذار با سر تا پشت جلویی برود. می‌چسباند اما برای پلیس تار مو مهم خواهد بود نه فاصله‌ای کمتر از یک تار مو. دهانت را می‌بویند مبادا گفته باشی نه این که مبادا خورده باشی‌. مستی برای پیاده جرمه، نه برای آن که گلوله داره، ضد گلوله سواره. توی رادیو یه خدانشناسِ روان‌شناس می‌گوید رسیدن مهم نیست، از مسیر لذت ببرید. سر دو تا صفر را شیره می‌مالند، چیزی شبیه بی‌نهایت می‌شود، آدمی این گونه هست که می‌تواند خوشحال ‌شود. آن که در لاین خودش حرکت می‌کند، به صراط مستقیم توهین می‌کند. مهم نیست که چه قدر پایش را روی گاز گذاشته باشد مهم آن است که هر پاچه‌ای فرمانده‌اش گفته، گاز گرفته باشد. مهم نیست که لایی کشیده باشد مهم آن است که برای فرشته‌های یمین و یسار، نقشه‌ی ترور، طنابِ دارِ بخیه نکشیده باشد. مهم نیست که چه قدر دود می‌کند؟ مهم آن هست که کله‌اش بوی قرمه سبزی ندهد. مهم نیست که روانی باشد مهم آن است مدرک معافیت اعصاب و روان نداشته باشد. این نباشد و آن باشد، جای او پشتِ پشتِ فرمان است، پا جفت نکرده‌است، نهایتش جای او جفت ِ راننده می‌باشد. اگر دوباره گواهینامه‌اش را می‌خواهد، باید که دوباره  تست بدهد همان تستی که برای معافیت داده است. این بار باید ثابت کند که دیوانه نیست، با دیو و دیوان اداریِ ایشان بیگانه نیست. جاده با هر دست اندازی راننده را دست می‌اندازه. می‌گویند سرعت‌گیره، برای بیداری ملته، کلمات را هم دست می‌اندازند. این جا باران بهاری که بگیرد، راه بندان می‌شود. تو گویی تا بند نیاید، گلوی راه می‌گیرد. ‌وزارت راه، وزارت نقشه‌ی راه، وزارت سر به راه کردن، وزارت سرکوب غافلگیر می‌شود. مثل آن برفِ آبان تهران که با خاموش کردن اتومبیل، روشن و روشنفکر می‌شدی یا غروب کرج که فکر مادری برای همیشه گیر کرده بود پیش دست فرزند پدری یا مردم ماهشهر، گیر کرده داخل بن‌بست نیزارها. آروم نمی‌گیگیرند تا گیرت را بگیرند‌، لایه‌ی اوزون را پنچرگیری کنند. آیا این تیرباران، این بارانی که بر سر مردم می‌ریزد صدقه سر کنار زدن فرشته‌هاست تا کودکی ایستاده ادرار کند؟ سیاست پدر و مادر نمی‌شناسد، چادرشان را جلوی چشم مردم می‌گیرند. از اینترنت تا دو سه قدم مانده به بیت، همه چیز آف می‌‌شود تا هوا دوباره صاف شود. سر و کله‌ی آفتاب دوباره پیدا می‌شود. رنگین کمان هم می‌آید. می‌بینی یک آسمان طرفدار دگرباش‌هاست ولی هم چنان روی زمین به ایشان می‌گویند اقلیت جنسی باش. زبان عربی خوب است به وقت پیام، در مقام خدا. اما نباید از داخل نی، از نیزارها شنیده شود. تنها یک شمع، یک خان، یک ‌شمعخانی باید عربی حرف بزند، باید بهار عربی را از ته بزنند. باید تمام فصل‌های این تاریخ و جغرافیا سانسور شوند. دوباره زمستان و هوا تاریک می‌شود. انتخاب کنید یا مازوت بسوزانیم یا چراغ‌های جاده را؟ حکومتی که تیر هوایی می‌زند، نمی‌تواند پل هوایی بزند. با این دیدی که تو داری فرقی ندارد سگ را زیر کنی یا انسان را، هر دو زندگی سگی دارند. آن جلوتر تصادف شده است، از منتهی‌الیه چپ جاده به خروجی سمت راست، حق تقدم با زوره، آن نور که می‌گفتم با آن که چسبانده بود دچار شکست شده است. سر کسی آسیب ندیده است، ساق پای سرنشینی برهنه شده است. هر اتومبیلی رد می‌شود، نه این که خراب شده باشد به قول کلام مطهر، چون سالم هست تحریک می‌شود، دیگر تکان نمی‌خورد‌‌. آمبولانسی که آژیر می‌کشد، مردمی که به ژن همایونی کشیده‌اند، نه می‌شنوند، نه کنار می‌کشند. دیگر کاری از دست کسی ساخته نیست، تو گویی ترافیک به پنجره فولاد قفل شده است. دارد عمرمان، بنزینمان، دود هوا می‌شود. رادیو می‌گوید وضعیت قرمزه. مردم سر کار نروند، مسافرت نکنند. نه به رفاه می‌رسند نه به خانواده. به زیرزمین، به زیر زمین پناه ببرید. آی قوم به تبعید رفته، مگر دلتان برای وطن تنگ نشده است؟ بفرمایید خاک وطن، زیر خاک وطن. این نقشه‌ی راهه، راه سر به راه، سر به زیر، زیرِ زیر، خردِ خرد، ریزِ ریز. فردا که بهار آید، دوباره باران می‌زند و کرم‌ها به جای ما سر از خاک بیرون می‌آورند.
 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۱/۲۰
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی