بهار دروغ
حقش را خوردهاند، دارد میسوزد. یک نفر عابر پیاده میگوید آی ببین چه قشنگ! دود از کُنده بلند میشود، نه عجب. راست میگوید، رو به قبله باشی، سر و ته این زندگی، دود از کنده و دود از کله، درد از اول و از آخر، همگی یه کرباسه. زندگی همهاش که دیجیتال نیست، گاهی یک آوردن به وقت پرتاب تاسه. آتشفشان را به خاموش بودنش میشناسند، مثل کوه پشت صحنه بودن. به سری که روشن نشود هرگز، به قلهای که با پا فتح بشود هر لحظه. در فرهنگ ما حق برای خوردن است دیگر، حسین اگر این همه محبوب است، نه برای قیام و شمشیر است، نه برای سری که بیعت نکرده است هرگز. مگر ندیدهای شام آخر؟ شام غریبان و شب حاجت، همه خشنود میشوند و راضی، چون بدن سرور جوانان جنت، زیر سم اسبان است و خاکی. گویند آفرین به شما که مقاومت میکنید، در اقصی نقاط تنتان، چهارشنبهسوری، معلوم است که دارید احساس امنیت میکنید. دنیا را آوردهاند جلوی چشمتان، هنوز میخواهید از وطن سفر بکنید؟ حسین خوب است چون که مظلوم است، ور نه ظالم هم سر بند یا حسین نداشت. سری که درد نمیکند، دستمال بستن نداشت. دلا بسوز و گمان کن که سوز تو کارها کند. دل خوش باش به دلسوزی دیگران، از ما بهتران. همه در صف مرغ و پا در هوا، به خاطر آن که یک نفر گفته است مرغ یک پا دارد. جلسه هیات دولت زیر باران است تا گمان رود که پاک شود شب ادراری، خونهای ریخته در کف خیابان و آبان. از عبای شکلاتی تا قبای ایتالیایی، اصلاحات دنبال براندازی نبوده است هرگز، به وقتش پوستاندازی کرده است ای رفیق عزیز. امروز جمعه است و شاید آید خبر مرگ ما ملت تعطیلپرست. از حجابی که سایز لولهی تفنگ امامان جمعه میگوید تا سایز شورتی که مامومین نماز جمعه میگویند، از محمد رضا شاهی که صاحب لباس پیغمبر شد، تا نفتی که ملی نشد، محمد مصدقی که تو لولهی بخاری نفتی، شد. اقْرَأْ، بخوان، نه تاریخت را، پیام نوروزی را، وحی منزل را. راست میگفتند فردا که بهار آید آزاد و رها هستیم. آزاد و رها از دادگاه، از چوب خدایی که صدا ندارد، از آه مظلوم. به اون بالاییها بگو بزن عاروقی از پس خوردن پولهای نفت، بزن بر طبل شادانه از پس تعطیلیهای چسبیده، بزن بر سر ناتوان، بر سر طبقات پایینتر که ما هر چه مظلومتر، محبوبتر، توی بهشت، جای خوبتر. به آن درخت که در بهار شکوفه نمیدهد، که بوی کتابهای تلخ میدهد، نزدیک نشوید که از آن برای شما چوب الف، چوبهی دار میسازند. سقوط میکنید، هبوط میکنید، به زمین، به زیر زمین، به آن جایی که غذایی نیست، خودتان غذا میشوید. آی دروغ سیزده! گمان مبر که چه شاهکاری، این جا بهار تقویمها، خودش یه پا دروغه. مگر ندیدهای بهار خوزستان؟ نه این که چون بهار آن، تابستان تهرانه، نه گرد و خاک همسایه، نه سیل فروردین، نه ماهیهای سرخِ بیرون تنگ، نه آزادیِ از نفس افتاده، نه خونینشهرِ، نه شهر خون، نه شهرِ خدا، شهرهای سرخ را میگویم. نه حق ورود، نه حق خروج، سواریهای شخصی را میگویم. لباس شخصیها که نه، بشکههای نفت که نه، این جهنم برای مردم عادیست، نه دو طرفه، نه یک طرفه، بیطرفه، بیطرف. نه آنها که مرغ میخورند، نه آنها که پای مرغ میخورند. آنها که پوست مرغ میخورند، آنها که پوست پای مرغ میخورند.آری فردا که بهار آید، در هوایی بس ناجوانمردانه، تنور داغ میشود، تنور انتخابات. بهار دروغ میآید، تا برود بنشیند کنار بهارستان دروغ.