اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۹، ۱۲:۳۱ ق.ظ

قرون خورشیدی

و کتاب آسمانی این زمینیان، جز آیه‌ی یاس نداشت که خدایان دانا و تواناتر از ما هستند، زور نزنید، زور را بپذیرید.
بهت زده ایستاده‌بود. چه ابهتی دارد مرگ. تو گویی تمام زندگی مسخره‌بازی‌ای بیش نبوده و سرش برای نخستین بار به سنگ می‌خورد، به سنگ محک واقعیت، به سنگ قبر ابدیت . مرگ با دیکتاتوریِ تمام می‌گوید روی حرف من دیگر حرفی نباشد و تا می‌خواهی اعتراض کنی، برای همیشه خاموش شده‌ای. اصلا این چند سال زندگی در برابر آن همه سال مردن به چشم خواهد آمد؟ پاره‌ی تنش را روی تخت بیمارستان خوابانده‌اند، معلوم نیست قرار بر برگشتن او به زندگی‌ست و یا هم چون معتادی می‌خواهند ترکش دهند؟ آن قدر سست و گیج و بی‌قراره که نمی‌داند دقیقا در کجای گروه‌بندی کفر و ایمان قرار دارد؟ هر چه آیت‌الکرسی می‌خواند، نصف و نیمه است، یادش نمی‌آید تا کجا خوانده؟ دوباره از نو می‌خواند. بیمارستان آن قدر ملحفه‌ی سفید روی سرها کشیده‌است که تمام سیاه‌لشگرهای این مملکت سفید بخت شده‌اند. علائم حیاتی نفسش دارند برمی‌گردند، او هم بدش نمی‌آید دوباره به کفر خویش برگردد. اصلا این چگونه خدایی‌ست که تنها بیمار من را شفا می‌دهد؟ پس تکلیف جگر گوشه‌های مردم چه می‌شود؟ هنوز شادی تا نوک انگشتان پایش نرسیده است که توی ذوقش می‌خورد، پایش ذوق ذوق می‌کند. چه بسیار همراهان بیمار که از من بهتر و بیشتر راز و نیاز کرده‌اند. نیازشان را پاسخ نگفته‌ای هیچ، با فرستادن دنبال نخود سیاهی به نام راز و حکمت، روی زخمشان سنگ نمک گذاشته‌ای. وقتی انسان نمی‌تواند حقش را از آدم‌هایی که می‌بیند بگیرد، طبیعی‌ست به خدایی که نمی‌بیند گیر دهد. به فکر فرو می‌رود. هم سرمایه‌دارها، هم سران حزب رستاخیز و پلیس‌های اندیشه، هم علما و مراجع، همگی واکسن زده‌اند. هم شرقی، هم غربی، هم حکومت اسلامی. قدرت با خودش ثروت آورده است و ثروت با خودش قدرت. دیگر کسی نمی‌پرسد علم بهتر است یا ثروت؟ علم عمله‌ی ثروت و قدرت شده است و با ساختن ویروسی صدا خفه‌کن، طبقات فرودست را توی زمین فرو می‌کند. دیانت هم که عین سیاست، اجازه‌ی ورود واکسن نمی‌دهد. شما را می‌کشیم پیش از آن که به دست شیطان بزرگ کشته شوید. طبقه‌ی متوسط آخر هفته لب جوی آب نشسته است و با توهم آگاهی و مسوولیت‌پذیری زیر لب می‌گوید آب را گل نکنید، خبر ندارد بالادست دارند سر می‌برند و آتش فتنه را با خاک خاموش کرده‌اند. طبقه‌ی کارگر خسته هست، نه آموزش دیده است و نه وقت آموزش دیدن دارد. برای اعتراض کافی‌ست مغز انسان درد را بفهمد، چرا باید کار به مغز استخوان برسد؟ طبقه‌ی تحصیل‌کرده می‌خواهد زنده بماند، نمی‌خواهد کاری مرتبط با درسی که خوانده داشته باشد، بدش نمی‌آید با روابط، کارمند بانکی شود که سودش به سرسپرده‌ها و سرکوبگران می‌رسد. طبقه‌ی زنان نامحرمند، دست بسته‌اند، فروتر از فرودستان، اگر روسری از سر بردارند و رکاب بزنند، تازه می‌شوند یک فرودست مذکر که هر روز تمام مسیر خانه تا کارخانه را با دوچرخه پا می‌زند. با خودش می‌گوید مگر ما آن قدر زنده هستیم که بتوانیم بمیریم؟ که از مرگ نزدیکانمان، جان بدهیم؟ با این همه سیاهی، هنوز خورشید که عمری از او گذشته است، هر روز طلوع می‌کند و ما از شدت شرم نمی‌توانیم در صورتش نگاه کنیم. انرژی خورشیدی حق مسلم ما نیست، ما از خورشید تنها این سال‌ها و قرن‌های خورشیدی را می‌فهمیم. آیت‌الکرسی به پایان رسیده است، یخرجونهم من نور الی الظلمات، اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون. راستی قرآن از کدام نور سخن می‌گوید که از آن به ظلمات رفته باشیم؟ انفجار نورش که آن انقلاب باشد، از کدام تاریکی، از کدام خورشید گرفتگی، از کدام قیامت، از کدام و إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ، از کدام عذاب جاویدان می‌خواهد ما را بترساند؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۱۲/۲۳
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی