زنِ زندگی
همه دارند پیر میشوند، یکی با ریاست مادامالعمر، یکی با حقوق بازنشستگی، یکی توی صف و توی کف، با دهان پر خون برای حقوق بازنشستگی و یکی هم خانهدار بوده است، از دید عوام و خواص کاری نکرده است، در و دیوار را تا رسیدن همسر و فرزند نگاه کرده است. یک روزهایی هم میشود که از او قدردانی کنند بابت پشت مرد بودن و ماندن، بابت تربیت فرزند و کارخونهی آدمسازی. اگر خانهدار باشد و بچهدار نباشد، که اوضاع به مراتب وخیمتر خواهد شد. همان بِه که به جرم خیانت به نظام خلقت، به دار آویخته شود و پیر نشود هرگز. اگر خانهدار نباشد و بچهدار باشد هم اوضاع توفیری نمیکند، نه نمایندهی مجلس، نه وزیر کابینه، نه رییسجمهور، نه صدای جمهور، نهایتا یک خانم دکتر میشود که به وقت صدا کردن معلوم نیست همسرش دکتر هست یا خودش. حالا اگر آن دکتر بودن، پیشهاش هم نباشد و مدرکی پیشکش شده باشد، چه بسا کار هم نداشته باشد و کنار مادرش خانهنشین باشد. آخر سال هست، یک نفر از جنس ما، خانهنشین نیست اما او هم کارش در خانه هست. میگویند خانه تکانی میکند، به در و دیوارهای خانههای مردم نگاه میکند. نه بنگاه دار هست که برای خرید مِلک آمده باشد و نه سیب آبدار که برای فروش تن آمده باشد. آمده است که پاک کند. ظرفهای چینی به درد نخور، چینی نازک تنهایی یک آدم به درد نخور. اصلا پاک کردن شیشههایی که هوای ناپاک را نشان میدهند به چه درد میخورد؟ آن بهشتی که میگفتند زیر پای مادران است زیر کابینت رفته است. ماسک زده است نه به خاطر گرد و خاک و آن چه که کثیف میکند، نه به خاطر مواد شوینده و آن چه که تمیز کند، نه به خاطر خودش، که تمام این سالها باید میزد، ماسک زده است به خاطر کرونا، به خاطر دیگران. رادیو میگوید کرونا از روی سطوح منتقل نمیشود تا طبقهی زنان کارگر در تمام فصول با خیال راحت به کارشان ادامه دهند. رادیو ادامه میدهد که در خانه بمانید، او، صاحبخانه و دخترش هر سه در خانه هستند. چه گوشهای حرف گوشکنی. دارد بالای سقف را تمیز میکند، میگوید این آخر سالی دنبال سقفی بالای سرش هست. با اجارهای پایین، پایینتر از این تارهای عنکبوت خانههای بالا شهر. میگوید توی قرآن آن والا به محمد پیام داده است خانههای عنکبوت سست هستند، نمیخواهد مرتکب کاری خلاف توصیهی کتاب خدا شود. زندگی توی غار را ترجیح میدهد. خبر ندارد تا حالا به هیچ زنی وحی نشده است. اگر مائدهای آسمانی هم برای او آورده باشند برای پسر آوردن، برای جان گرفتن، برای مسیح، برای بچه دار شدن خدا بوده است. دارد نفس نفس میزند، زن را برای همین زدن آفریدهاند دیگر. چادرش را سرش میکند، دستمزدش را پیش از خشک شدن عرقش میگیرد تا تمام دنیا ببینند ما حقوق کارگر و زن را چگونه یک جا میدهیم. با آسانسور از طبقات روشنفکری پایین میآید. چادرش آن قدر سیاه هست که حتی نمیتواند سیاه لشگرِ نه به حجاب اجباری باشد. درد نانش آن قدر عمیق هست که هرگز تجربه نکرده است آدم پولدار هم از بیکاری، از به هیچ دردی نخوردن، از هرگز نتیجهی تحصیل و تلاشش را ندیدن، زجر میکشد. بچههای او همیشه از نوروز متنفر بودهاند، نه برای لباس عیدی که از قلم افتاده، برای مادری که چند روز اول عید از کمردرد زمینافتاده است. بچههای خانم همسایه هم از سبزی پلو با ماهی، از سبزهی عید، از هر چه رنگ سبز و سرسبزی هست متنفرند، آخر مادر ایشان هم تمام سال مشغول پاک کردن بوده است، نه خانهی دیگران، سبزی خوردن دیگران. سال دارد نو میشود. همه داریم پیر شویم. زنی که حق ندارد سوار دوچرخه شود باید یک زندگی را بچرخونه. این وسط مردی که با دو بار ازدواج دینش کاملِ کامل میشود چرا نباید پیشنهاد دهد؟ آری این زندگی، زن زندگی میخواهد و گویی تو مردش نیستی ای زن. همان بِه که تنها بمانی، پیش از آن که سایهی مردی بالای سرت، تنها توی رختخواب باشد و باز بیرون رختخواب، تو تنها باشی. اصلا مگر چه میشود که تو تنها بمانی؟ چه طور میشود که تنهایی مرد از یک چاه بزرگ خبر میدهد و تنهایی زن از یک اشتباه بزرگ؟ در جامعهای که اکثریت یادشان نمیآید ظهر چه چیز خوردهاند، اقلیت توهم حافظه پیدا میکنند. در جامعهای که اکثریت سر به هوا هستند اقلیت توهم دقت پیدا میکنند. در جامعهای که اکثریت کتاب نمیخوانند، اقلیت توهم سواد پیدا میکنند. در جامعهای که اکثریت ظلم میکنند، اقلیت توهم اخلاق پیدا میکنند. در جامعهای که مردها به مرد بودن خود افتخار میکنند و زنان به زن بودن خود، همه یاد میگیرند به جیزهایی افتخار کنند که در به دست آوردن آنها هیچ نقشی نداشتهاند. در این دنیای اکثریت خانها و اقلیت خامها، تو لشگری یک نفره باش که نه میخواهد کسی را زمین بزند و نه از دماغ فیل بیفتد. نه میخواهد جنس بدتر باشد و نه جنس برتر. حالا هر چه هم که بگویند زن و مرد دو دنیای متفاوت دارند، دلیل بر حقوق متفاوت نمیشود. مگر دو تا مرد دنیای یکسان دارند؟ تو خودت باش تا تمام روزها روز انسان باشد، چه مرد، چه زن، چه آن دایرهی توخالیِ بدون ضربدر. تو با همین دستها که خانهی مردم خراب نمیکند، که پاک میکند، که پاک هستند، ساز خودت را بزن. گوش کن این دنیای دیجیتال، این دنیای باینری، نه تنها حقوق زنان که حقوق نان باینریها را هم پس خواهد گرفت. آن روز همه روز انسان را تبریک خواهند گفت. روز زن مبارک آن که بن مضارع فعل زدن است، استاد خط زدن نیمی از جامعه، آن که دو بار روی دست زن میزند یک بار به حکم زیردست بودن و یک بار به حکم جنس دست دوم بودن.