روز داغ زدن بر دل زن
آیا شنیدهاید دختری را بگویند برای خودش زنی شده است؟ اما حتما شنیدهاید پسری را بگویند برای خودش مردی شده است. شاید برای آن که فکر میکنیم دختر را باید مردی باشد تا زن بشود، اما پسر بدون مرد هم میتواند برای خودش مردی باشد، حالا بدون زن که بماند. مشاغل را به درستی تقسیم کردهاند، کدخدا شدن برای مردان، کدبانو شدن برای زنان. تو گویی هنوز به دنیا نیامده، یک نیمه را باختهای. سهم تو نصف و نیمه است، یک نیمه است. با آن که نیمی از جهانی اما از نصفِ جهان، از نقشِ جهان، از لطف خدا، سهم تو نیمی از یک نیمه هست. زر، زور و تزویر مشغولِ چشم چرانی تو هستند ای مسجد بدون مناره، ای جنس ناجورِ تکراریِ آواره، اصلا لطف خدا بوده است که شیخ لطف الله، نه زن، نه زنِ شاه، پدر زن شاه بوده است. میبینی زن چگونه میان دو مرد مقام پیدا میکند؟ میان پدر و شوهر محل عبادت پیدا میکند؟ آن جنسِ دگر را نیمه نیمهی مربیان است، تجربه دارند، تجربه کردهاند، از راندن اتومبیل تا کشتی نجات، تا قطار انقلاب. هر گندی بزنند باز از فاطمه به تو این گونه خطاب است ارزندهترین زینت زن، نه داد زدن، نه اعتراض کردن، حفظ حجاب، روبنده زدن، چادر کردن است. میلاد فاطمه را روز مادر نامیدهاند و نه زن، که اگر فاطمه فاطمه هست به خاطر جبران مافات خدیجه هست، او دو تا پسر برای پدر و همسرش آورده است. آی فاطمه، کسی نشانی قبر تو را در بقیع نمیداند، هم چنان که مادران خاوران نشانی از فرزند خویش نمیدانند. اصلا نمیدانند چرا خداوند دختر و زن را با کمک یک مرد، متفاوت آفرید؟ چرا در حدیث، دین مردان تنها با چنان تلاشی کامل میشود؟ آیا راست گفتهاند که در فقه، اعدام دختران حرام است؟ پس یعنی دختران ایشان اعدام نشدهاند؟ هنوز زنده هستند؟ زندانی هستند؟ نه دروغ میگویند، چه کسی میگوید حرام است؟ تهمت میزنند، از شیر مادر حلالتر است. تا حالا دیدهای بازجو با گفتن حلال بودن حکم اعدام، انتظار بال در آوردنِ خانوادهی متهم را داشته باشد؟ میگویند بهشت زیر پای مادران است، راست میگویند وقتی جگرگوشههای ایشان را زیر خاک، زیر پای ایشان کردهاند. آیا دخترانشان را در تقویم چنین بیدادی، روزِ زن، تبریک، باید گفت؟ آی کِرم خود درخت، آی تجسم سوءظن، آی باد بزن مرد، آی هر نامی که تو را با آن صدا بزنند، تو سرانجام روزی این بازیها را به هم خواهی زد. این قلب توست که دارد برای آن روز میزند چه در خاوران باشی چه جایی آن سوی ایران. ما هنوز آن نیمهی دیگر جهان خویش، ایران، را ندیدهایم، نیمهای که در آن زنان، کارگران، پرستاران، معلمان، دگرباشان، بهاییان، زرتشتیان، ارامنه، یهودیان، کافران، سیستان و بلوچستان، خوزستان، کردستان، گلستان، مسافران پرواز سه هزار و هفتصد و چهار هواپیمایی آسمان، زلزلهزدگان، سیلزدگان، خاوران، آبان، زندانیان، کولبران، تشییعکنندگان، سقوطکنندگان، دوزخیان، زمینیان، قربانیان را حقوق نصف و نیمه نباشد. آی مام وطن، از آن روزِ مادر سال قبل تا روزِ مادر امسال چند مادر را داغدار دیدهای؟ میبینی همه زیر خاک برابر میشویم، دیگر فرقی ندارد بچهی میدون خراسان باشی یا سلطان خراسان. تو را تیر زده باشند یا واکسن نزده باشند. بی کس و کار باشی و تنها مردهشور تو از مرگ تو خبر دار شود یا کارخونه دار باشی و ملتی پشت درب بیمارستان تو خبردار ایستاده باشند. این روزها مردمانی که در میان آن هفتاد، هشتاد نفرها بودند یک عدد هم نبودند، یک کمیت بودند، برای آسودگی خاطر ما که کرونا را رام و ناز کردهایم، حالا که یک نفر از میان ما رفته و هفتاد، هشتاد میلیون نفر داغدار شدهاند، تازه میفهمیم یک نفر میتواند دوست، آشنا، هوادار، مادر داشته باشد. تو گویی همیشه یک علی میبایست از میان ما برود که یاد بچههای یتیم کوفه بیفتیم. پسر مادر انصاریان یا دختر مادر خاوران، از مشهورترین تا گمنامترین، مادران ما را این همه بهشت زیر پا و زنان ما را این همه روز جهنم زن، روز داغ بر دل زدن نمیخواهند. آی مام وطن، سلطان، فرزند را پیشمرگه میخواهد تو فکر تازهای بیاور برای رهایی، برای برابری.