از جلو نظام عقبماندگی
بامداد سی و یک شهریور، ساعت صفر ناگهان بیست و سه میشود. تو بگو برای ملتی خمار چه قماری بهتر از این؟ تا بوده همین بوده، شادی ما از پسِ پسگرفتنها بوده. افطاری پس از روزه، شفا پس از بیماری، آزادی پس از زندان، بند عمومی پس از انفرادی، رضایت پس از رفتن به پای دار، نبودن پس از بودن به قیمت رنج، بودن پس از نبودن به تلخی مرگ، مشروطه پس از سلطنت، کشف حجاب پس از انقلاب، قطعنامهپس از جنگ، رییسجمهور با عمامه پس از احمدی موگابه، دلار جهانگیری پس از روحانی، شیادی و دستگیری، زندگی پس از کرونا، زندگی نه، اندکی نفس پس از دلتنگی محرم و سفر. ما چیزی به دست نمیآوریم، آن قدر از دست میدهیم که تنها میخواهیم به روز اولمان، به زمان مرگ بر گفتنمان، به دوران ساواک، سازمان امنیتمان برگردیم. ما نه برای تساوی حقوق زن و مرد، نه حتی برای تساوی حقوق دو تا مرد، برای تساوی حقوق خود و گذشتهی خود، خودِ چند دهه قبل خود، خودِ چند سال قبل، چند ماه قبل، چند روز، چند ساعت قبل خود میجنگیم. ما گلباران شدهایم و تنها میخواهیم یک شادی پس از گل به ما بدهند، یک دروازهی خالی، یک ذهن خالی. ما داریم از دست میدهیم چون هیچ وقت با دسترنج خود به دست نیاوردهایم. نیمی از جامعه را بهشت، زیر پا و نیمی دیگر را بهشت، بین دو پا تعریف کردهایم. کدام اندیشه در چنین جهان سومی زاده میشود آن گاه که دنیای یکی را چند دقیقه رختخواب و دنیای دیگری را خواب ابدی خواهد ساخت؟ زن خوب مثل جاروبرقی خوب در خانه جارو میکند و اعتراض نمیکند و مرد خوب بیرون خانه اعتراضها را جارو میکند. آی پروانه با شما هستم، این جا آمدهای چه کار؟ زیر دست و پا؟ تو باید الان دور شمع میبودی. تو که جورج فلوید نیستی، پا از روی گردنت برنخواهند داشت. قاصدکِ پَر پَر، از تو تنها یک نقطه مانده است. چرا گذاشتهای باد یاد تو را از ما بِبَرد؟ اندکی دماوند بیاورید، اندکی آتشِ آبان، داریم خاکستر میشویم با این ذوق کردنمان برای بالا رفتن از قوطی چوب کبریتها. یک نفر از میان ما را با باتوم روی زمین خواباندند. طول کشید تا بخوابد، شما هم طولش بدهید و بخوابید و هرگز فکر نکنید چرا ما از رفتن، تنها عقب رفتن آموختهایم؟