حق الناس
این همه نشانهها و شانههای ما را در این خاک، خاک کردند، یک بار هم که میخواهند کشتیگیر ما را به آسمان ببرند، داد و بیداد میکنیم. قبلهی عالم تنها از کشتیگیران ما خواستهاند که ببازند، در عصر ایشان، اگر شعر میخوانند نو باشد و در شب شعر ایشان. حالا یک نفر قافیه را نباخته و غزل خداحافظی سرودهاست. این تختی شما تنها بوی تختجمشید نمیدهد، نایب قهرمانی که پهلوانی نمیشود، او دیوانهایست که زنجیر بریده است. ما تنها برای او دو بار حکم اعدام بریدهایم، یک بار به خواست خویش و یک بار به خواست رعیت بریدهایم. گفتند قیمت پستههای خندان بالاست، از بالا فرمان دادهایم تورم را به سوی سالهای زندان بَرَند. شما که از برخورد ساواک با برادران جهانآرا و باکری خاطرهی شیرین میسازید، این برادران یوسفِ داستان ما، حواریون خائن به شاه و میهنند، با یک مرتبه تخفیف، از خانوادهی ایشان، یک مسیح نامسلمان به غنیمت بردهایم. این نسل تاریخ نخوانده را چه انتظار؟ ما که خود با کودتا برگشتهایم از مرداد، نه چهاردهم، دو چهارده، سرکوبش را خوب فرا گرفتهایم. گیرم شصت و پنج سال گذشته باشد و ما از حق خویش گذشتهباشیم، این حقالناس است که ما را به پای چوب دار نشانده است. این حکمها که میبینید حق مردم است، کف دستشان گذاشتهایم.