آدمکشی و آدمسازی
کف خیابان را دارند جارو میکنند. پر از دندان شیریست. شاید برای همین است که این طفل صغیر نمیتواند دندان روی جگر بگذارد و حکمت تحکم ولی و رییس خود را بفهمد. جمهور زیر دست و پای فقیه است و رییسجمهور زیردست ولیفقیه. اما داستان ما تنها این نیست که اربابمان رعیت ارباب بزرگتریست، گاه قصهی کاسهی داغتر از آش و قوز بالا قوز میشود. او هنوز نزده است که این با زدن بر سر و سینه، با عزاداری محرم، دارد میرقصد. حدیث شیر تو شیر که میگویند همین است. در یک جنگل دو شیر نمیگنجد مگر آن که یکی برای دیگری کلاه را با سر بیاورد. آن قدر سرکوب میکند که پس از مدتی خویشتنمان بیخود شود و با دست خویش بر سر خویش بزند. آن که گیرم خروج کرده، باید پاستور نرسیده، فکر بیت را از سرش بیرون کند و با اهل بیت آرام بگیرد. از گران شدن بنزین تا برگزاری کنکور، مردم با سخن لغو، به خودشان امید میدهند، حال آن که حکومتی با تصمیمهای خلقالساعه، اصلا ساعتی هم به خلق فکر نمیکند. آیا نمیبینید نازل بنزین هیچ گاه دچار انزال زودرس نمیشود؟ اصلا سهمیهبندی کردهاند تا به همه برسد، تا همه با هم لذت ببریم. شمایی که بو میدهید با سهمیهی بومی، شمایی که باید حجاب داشته باشید با سهمیهی چادر در کوهستان، شمایی که پدرتان اعدام شده است با سهمیهی شاهد که نه، شما را باید در آورد، پدرتان را، از داخل پروندهها. همه میخواهند طبیب شوند که پولدار شوند. همچنان میگوییم علم بهتر است یا ثروت؟ نمیبینیم علم، خود بردهی ثروت شده است؟ آیا کسی هست که درس را برای درس بخواند؟ آیا بختبرگشتهای هست که یک تنه شهوت دانستن و فروتنی ندانستن را در خودش نکشته باشد؟ راست میگویند جامعه به کشیش و هشیش، به بوس، بورس و بورسیه، به پول باد آورده، به شکم باد کرده، به چهار و دست پا راه رفتن، قربان صدقهی میان دو پا رفتن، به آغوش باز و چشمان بسته، به چرب زبانی و خشک مقدسی احتیاج دارد. سری که بفهمد خم نمیشود، با قانون انعطاف و خمیدگی جور نمیشود، وصلهی ناجور که همرنگ جماعت نمیشود. مدادهای مشکی نرم با این فاصلهگذاری اجتماعی، فکر براندازی نرم را از سرتان بیرون کنید، کاری نکنید که به یاد یک رییسجمهور بگوییم از جلسه بیرونتان کنند. امسال شانزدهم آذر هوا آفتابی نخواهد بود، هیچ دانشجویی آفتابی نخواهد شد. خون از دماغ کسی بیرون نخواهد آمد. حضرت یزید هم برای جلسهی پرسش و پاسخ به دانشگاه خواهند آمد. گویند از گهواره تا گور دانش بجوی، ما قبل از ورود به دانشگاه، با گفتن کرونا، یادم تو را فراموش، برای دانشجویان گورهای دستهجمعی کَندهایم. قبلهی عالم نه اعصابشان میکشد نه عقلشان. بحث نکنید. اگر میخواهید بحث کنید بروید در حوزههای علمیه درس بخوانید، آن جا بحثهای طلبگی فراوان است. راست میگفتند دانشگاه کارخانهی آدمسازیست، منظور کشتن آدمها و ساختن آدمهای نظام بود. نظام کارنامه سفید نمیخواهد، پاسخنامه سفید میخواهد. منظور از شفافیت همین است. چهار گزینه نداریم، خانم و آقا نداریم، نخبه نداریم، خبره داریم، خبرگانی که گزینهای جز آقا نداشته باشند. هیات دولت روضهخوان میخواهد نه میرزا تقی خان.