دایرهی قدرت
دوباره برای سلامتی کرونا یک پیک زدهایم، سر ساقی مرگ، سلامت. خوش به حال بچههای کار، که خداوند، ترافیک را به خاطر ایشان آفرید. دوباره به سالهای جنگ و شهرهای بیدفاع، پناه بردهایم. هر کس سر کار نرود اخراج میشود. هر کس تیر نزند، اعدام نکند، طناب دار را نکشد، به دادگاه نظامی میرود و تیرباران میشود. همه جا آتش گرفته است و رادیو با خونسردی فقط قرآن میخواند. داریم بدون خمپاره پاره میشویم، از وسط، از همان جایی که نصف دینمان کامل میشود. بچههایمان را دار میزنند و برای بچهدار شدنمان نقشه میکشند. خَلَق الانسان مِن عَلَق، و ما انسان را از خون بسته آفریدیم. میبینی بسته بودن، زبان بسته بودن، دست و پا بسته بودن، توی خون ماست. و این جا هر روز آیاتی از نو نازل میشوند، الف، لام، میم، صاد، ای انسان با فسادِ بسیار، بساز. میگویند این آیات از رموز قرآن است، مثل قاضی القضات قبلی که میگفت مخزن الاسرار نظام است، البته این همه از نظامی گنجوی که نه، از حکومت نظامی در ایران است. این جا شمشیر عدالت مثل حروف مقطعهی قرآنی، تکه تکه، دچار لکنت و سکته، مثل خنجر ابراهیم بر گلوی اسماعیل، کند و گنگ است. این جا آن چه سوخته است دست عقیل نیست، تمام تن جانباز کرمانشاهیست. حکومتِ لالها، دلالها و لالهها، یا سر میکنی، یا سر میبُری یا سر میدهی. میخواهند از اکبر طبری برای ابراهیمِ قلابی تبر بسازند، چه فروع دینی، تولی را با بت بزرگ به جا میآورند و تبری را از مریمهای مقدس درون زندان میجویند. بتی شکسته نمیشود، هم چنان که سالها سکوتی شکسته نشد، نگران نباشید تنها یک دعوای کوچک طلبگیست. خستهام و خواب، آخرین گلوله را توی سرم نشانه میرود. ولگردی کف مترو خوابش برده است و خندهدار این که همین کف، سقف آرزوهای بچههای شهر ندیده است. در خوابم هنوز فاصلهگذاری اجتماعی رعایت میشود، میان انگلهای اول صف و مونگلهای آخر صف ، میان ژنهای خوب و جنهای سجده نکرده، میان امالفساد و الههی دادگستر، میان قصابهای گوشت انسان و آب خنک زندان، میان خاوران و معاون وقت دادستان تهران، میان خاورمیانه و میانهروی. میگویند فلان قاضی فرار نکرده است، فلان فلان شدهها این جا خانهی پدری اوست، او که فرار نمیکند. فقط شاه بود که از میان بیرگها فرار کرد، فقط آن سه قطره خون شانزدهم آذر بودند که از رگها فرار کردند. و چه فسادی بالاتر از انقلابی تقلبی؟ شاه مستبد در مردهشورخانهی تاریخ شسته میشود و دانشگاه آزادیخواه در سیصد و شصتمین درجه از فرط سرخوردگی صفر میشود. دایرهی قدرت برای حکومت و دایرهی قسمت برای مردم جهان سومی بسته میشود. امالفساد، پدر این مردم را در میآورد. و من هنوز خوابم، خوبم، بیا و یک پیک دیگر بزنیم.