زبان درازی
در این مملکت اگر کسی اجبارِ خدمتِ دو ساله به نظام نامقدس را تحمل نکند، با غروری شیطانگونه،سر کچلش را در جایی که چرا ندارد چراگاه کند، برای رفتن به سلاخخانهی روح، زیرسیگاری پر نکند و با خودکشی و خودزنی تنش را داخل غسالخانه زنده کند، به دست و پایش زنجیر میبندند و اگر ثابت شود دیوانه شده است به او معافیت اعصاب و روان میدهند. اما این تمام ماجرا نیست او اگر بخواهد ادارهی یک اتومبیل را به دست بگیرد، چند سال یک بار باید ثابت کند به زندگی در این مملکت عادت کرده است، آرام است، رام است، آن قدر زنجیری نیست که زنجیرهای دست و پایش را پاره بکند. هر چه قدر هم خوب رانده باشد، در لاین خودش رفته باشد، به چراغ قرمزِ نصف شب احترام گذاشته باشد، عابر پیاده را ذوقزده کرده باشد باید ثابت کند آن قدر دیوانه نیست که خودش را بکشد. اما در همین مملکت اگر کسی قصدش خدمت مادامالعمر به نظام مقدس باشد، سرش با عمامه ضد سوال شده باشد، مردم را هر روز به سلاخخانه و غسالخانه برده باشد، و چون آنها را بخشی از خودش میداند هر روز به تعبیری خودکشی کرده باشد، ادارهی مملکت را دستش میدهند و نه چند سال یک بار، هر سال به او تبریک میگویند. و چون رسما عقل را به حمکرانی مخلصانهی او میسنجند، قرار نیست چیزی را ثابت کند. اگر زنجیری هست زنجیرهی انسانی از بوسههای آستان اوست که به دست و پای اعلیحضرت میافتند. این چنین است که مملکت ما قانون دارد و عاقبت بیقانونی جنون میشود. این مملکت متخصص نِق نقو نمیخواهد، متعهد بله قربان گو میخواهد. این سرزمین کسی را نمیخواهد که با داشتن سواد نود و هشت درصد بگوید خیر نمیدانم، کسی را میخواهد که با داشتن سواد دو درصد بگوید آری میدانم. اصلا برای همین است که زبان سران ارتش بابت غرور شیطانگونه، همان اول بریده میشود و زبان سرداران مخلص سپاه بابت بوی کربلا ورژن چهارش دراز میشود. خودکشی داریم تا خودکشی. یک وقت جوانیِِ خودت را به کشتن میدهی یک وقت جوانهای مردم را. تنها کسانی نزد خدا عزیز هستند که مردم را از خودشان بدانند. هم زبانشان دراز خواهد شد هم عمرشان.