رای من کو
دیگر نیازی نیست که صندوقهای رای دو سوراخ داشته باشند، یکی بالا، یکی پایین. درزهای نظام را گرفتهاند تا هوای آزاد وارد نشود، شیر گاز را باز کردهاند و ما را به صادقی افتاده بر تخت هدایت میکنند. خندهدار است به مردمی که از جان خویش دست شستهاند بگویی از ترس کرونا دستهایتان را مرتب بشویید. همانند قطار نیشابور، معلوم نیست چه مقدار مواد منجره، بار قطار نظام شده است؟ جامعهای که نتواند میان مردم قم و آخوندهای درباری تفکیک قائل شود، جامعهای که زندگیاش را با مرگ طلبهها طلب کند، در حال انفجار است و حال آن که شما در صدا و سیما از قنوت آفتابهها میشنوی. رای من کو؟ ای قسمخوردگان سالخورده همیشه که عصا، عصای سلیمان در قصر نمیشود، گاه عصا همان عصای مصدق در حصر میشود. کاش از هشتاد و نه تا نود و هشت، مَلالی نبود جز ریاست جمهوری یک مُلای دیگر و یا تنها همان هشتمان گِرو نُهمان بود. از صانع ژاله تا میدان ژالهی وسط آسمان، از محمد مختاری تا هواپیمای اوکراینی، یک پای ما سردخانه و پای دیگر دیوانهخانه بوده است. میگوییم جانمان به لب رسید، دروغ میگوییم ما هنوز از جانمان یک لب هم نگرفتهایم، یک پای ما همیشه لب گور بوده است. آن قدر سوختهایم که در جشن هم به ما نقش شمع میدهند، پیش از آن که دست بزنیم، فوتمان میکنند. میگویند مادرم ایران، بدون پدر نمیشود، وطن مقدس است مریم مقدس که نمیشود، فقیه بدون ولایت نمیشود، این ولایت که بدون کدخدا نمیشود. میخواستیم تمام ایران سر سبز شود، علف زیر پایمان سبز شد. دست بندهای سبزمان فولادی شد، سقف خواستههایمان زنده ماندن مردم کف خیابان شد. بازجوهای ولگرد فکر میکردند وقتی با زنی تنها میشوند، حتما باید کاری کنند، تن ما زمین، زمینلرزهای بشود. شعار دادیم مرگ بر چین و روسیه، گفتند چپ کنید این راستها را، لال کنید این لیبرالها را. آبهای جنوب از برای چین، از برای شکستن چینی نازک تنهاییمان، آبهای شمال مال کشور آقا بالا سرمان، روسیه، از برای زنده کردن آن ایرانِ گلستان. و ما چهارده سال چین و روسیه را بغل کردیم، شاید برای همین بود که از کرونا و چهارده روزش نمیترسیدیم. خونِ سرخمان توی آسمان آبی پاشید، آقای رنگ بنفش، پز اعتدال داد. دولت تدبیر و امید، لیست امید، اصلا خود امید بزرگترین خطای انسانی ما بود. وقتی حرفهای میرزا فتحعلی آخوندزاده را در سال هزار و دویست و هشتاد میخوانی، میبینی ما با آرزوی عمر صد و بیست ساله هم هنوز، نه بهار داریم و نه بهارستان، سر اومد زمستون یک خواب زمستانی بوده است. سالها قبل مدرس گمان میکرد با تک رای خودش به خودش، میتواند بر سر رضا خان فریاد بزند رای من کو؟ کاش تاریخ را چند برگ بیشتر ورق میزد، تا فردی را در انتخابات مجلس خبرگان پیدا کند که با تک رای خودش به خودش، میتواند بر سر مردم فریاد بزند رای شما منِ کور.