پایان
از این زمزم درد هر چه میخواهید بردارید، تمام نمیشود. ما چه قدر ناامید کنندهایم! چه آن گاه که بعد از مرگ یک نفر با شادی از او انتقام میگیریم و چه آن گاه که بعد از مرگ یک نفر قرار است با انتقام سخت دوباره جان بگیریم. یادتان میآید تا چند روز قبل میگفتیم یک قاتل نباید اعدام شود، در بهمن خشونت جای هیچ کس خالی نیست، حالا فریاد میزنیم نفر دوم قاتل است و با حیاتی که در قصاص، مفتی دنیا، رییس جمهور ترامپ، به ما اولیالباب بخشیده، زندگی میکنیم. یادتان میآید تا چند سال قبل نه خبری از پیادهروی اربعین بود نه خبری از قاسم، با این هیجان، انقلاب هم کنیم به همان نظام تک حزبی، حزب باد و زنده باد میرسیم. بر ضد مردم سوریه کنار اسد ایستادهایم، بر ضد مردم ایران کنار ترامپ، بلاک کردیم مخالف خویش، گفتیم یا خائن است یا جیرهخوار، از مخالفت با مسیح تا محمود، به آزادی بیان ایمان نیاوردهایم، این بار اینترنت که نه، کامنتها را بستهایم، چند روزی رفیق بودهایم حالا شمشیرها را از رو بستهایم. میخواهیم دو قبلهی مسلمانان را آزاد کنیم، میخواهیم مراکز فرهنگی ایران را با بمب آزاد کنیم، نخست آنهایی که زندان کردهاید آزاد کنید، نخست آنهایی که بلاک کردهاید آزاد کنید. ما از فرط انکار هر جمعیتِ مخالف، به مرز انفجار رسیدهایم، از سیرجان آبان به کرمان دی ماه رسیدهایم، میکشم میکشم آن که برادرم کشت، ما را امید نیست، به پایان رسیدهایم.