الکی
هنوز هم هر کودکی نخستین بار، واژهی الکی را به هنگام بازی کردن با بزرگترها میآموزد، آنگاه که ایشان الکی تیر خوردهاند و یا مثلا الکی مردهاند. اما از یک تاریخی به بعد برای هر انسانی بازی تمام میشود و تازه میفهمد تنها چیزی که توی این عالم الکی نیست مُردن است. هورا کشیدن مردم، هو کردن مردم، ذوق کردن الکی، دِق کردن الکی. به پیر به پیغمبر، دروغهای مصلحتی، قرآنهای بر نیزه، ایمانهای الابختکی، قاریان الکی، آیههای یاس الکی، سیاه و سفید نه، به رنگ اعتدال، طوسی، توصیههای الکی. یک بوسه بر زمین، بر نشیمنگاه انسان روی زمین، نیازهای غیر نقدی، رازهای پشت پرده به قیمت نقد، سوراخ دعا گم کردهای، راز و نیازهای الکی. دانشگاه، کرسیهای آزاداندیشی، اول نماز، آخر سلام، تشهدهای الکی، مارکسیستهای الکی. اسفندیار چشم بسته، غواصان دست بسته، وعدههای رویین تنیِ الکی، نقشههای آبکی، دمای آب چهار درجه بالای صفر، چگالترین آب، بی قیل و قالترین اضطراب، کربلای چهار، عملیات الکی. امشب نان نداریم، شراب نداریم، مراسم عشای ربانی نداریم، شام آخر، آخر شام، پسر نه، غرور پدر به صلیب، الجار ثم الدارهای الکی. هورا هورا کردن، دیو را دیوانه و بیرون کردن، برخیز و بر طبل شادانه بکوب، طبلهای تو خالی، مغزهای تو خالی، استطبلهای شلوغ، آدمهای پولکی و لُپکی، با رشوه و عشوه، طبلم، طلبم، تو را فراموش، پایکوبی، پا بکوب، بر سر مردم بکوب، اژدهاهای هفت سر، سرکوب با هیاهوی الکی، هو هو، آن شادی نخست، هم اوی هم الکی. فریبمان دادهاند، عمرمان را یک شبه روی نمودار بردهاند، بیست گرفتنهای الکی، چِل شدنهای الکی الکی، اخته شدن و دست به عصا شدنهای الکی. توی این دنیا جایی برای فرار مغزها و هواخوری نیست، اتاق فکرهای نیم در یک، دست به آب شدنهای الکی، دل به دریا زدن و غرق شدنهای الکی الکی. با این همه هنوز مرگ آدمها الکی نیست، خونهایی ریخته شده و شغل عدهای داغداری شده است. انتهای این اندوههای واقعی کلک آدمها را کندن و الک کردن جان آدمها نیست. این مردم پول و قول الکی نمیخواهند، تنها میگویند تمام کنید این رییسجمهوریهای الکی، رییسهای الکی، جمهوریهای الکی.