سنگینترین باخت
جنبش اعتراضی در عراق لااقل در مستطیل سبز به خواستهی خود رسیدند، چیزی که ما به آن در خرداد هشتاد و هشت با دست بند سبز نرسیدیم. آن روز در بازی با کره جنوبی مسعود شجاعی تک گل ما را زد و دیروز در بازی با عراق مسعود شجاعی تک اخراجی ما بود. قصهی کاپیتانهایی که به موقع از بازی و بازوبند خداحافظی نمیکنند برای ما ملت مار گزیده و ولایت مَدار قصهی آشنایی هست. بازی را باختهایم و باید از نیمهی خرداد سالی که در این مملکت کودتا یکصد ساله میشود انتظار فرج داشته باشیم. اما این تمام باخت ما نیست، باخت بزرگتر آنجاست که رو به قبله شدهایم و کیروش را صدا میزنیم. همان کاری که در نسبت این حکومت با حکومت قبل انجام میدهیم. اینگار فرقی ندارد بهمن پنجاه و هفت باشد یا بهمن نود و هفت، انتخابهای ما همیشه بدتر از آب درآمدهاند و ما در انتظار بازگشت اون ور آبیها همیشه گند زدهایم. رژیم را تغییر دادیم تا آزادیهای سیاسی داشته باشیم، حالا آزادیهای اجتماعی را هم از دست دادهایم. سرمربی را تغییر دادیم تا بازی چشمنواز داشته باشیم حالا نتیجه را هم از دست دادهایم. کمال خواستیم و حالا مال را هم از ما گرفتهاند، ما ماندهایم و یک کاف بزرگ، یک گاف بزرگ. حال چگونه میتوان با این مردم رنجور از تلاشی رو به سوی نور و نه گذشتهای کور سخن گفت؟ آیا باختی بزرگتر از این هم داریم؟ آری، آن گاه که ما در نزد مردم عراق حکم همان انگلیس را داریم در نزد مردم ایران. پیش خود میگویند هر بلایی سرمان میآید کار کار ایرانیهاست و چه بهتر که کار ایرانیها را تمام کنیم! آری خوشا به حالمان که سرانجام هزینه کردنهای حکومت جواب داد و توانستیم در نبود صدام انقلابمان را صادر کنیم، انقلاب اعتمادسوزی را میگویم. حالا شما هی بگو آن حدیث، الجار ثم الدار بود نه الدار ثم الجار، چه فرقی میکنه وقتی به مردم هر دو کشور همسایه بیاعتمادی نسبت به حکومت ایران، به قدر کافی رسیده است. کاش میدانستیم مردم کشور عراق سخت میان حکومت ایران و مردم ایران تفاوت قائل میشوند، هم چنان که مردم ایران نیز در تبعیضهای نژادی و قومیتی داخل کشور از یک مرزی به بعد، میان دیگر مردم ایران و حکومت ایران سخت تفاوت قائل میشوند. به هنگام ظلمهای سنگین تفکیک واژهای فانتزی و شیک خواهد بود. آن که ظلم کرده است و آن که سکوت کرده است باهم سوزانده میشوند. این سنگینترین باخت ما خواهد بود.