مهدی فرزند زمان
آن گاه که روز شهادت آخرین معصوم شهید شیعیان، شب میشود، در صدا و سیما شروع به شادی میکنند. گویا خبر مرگ یک پادشاه را به رفیقان گرمابه و گلستان یک ولیعهد داده باشند. بچه بودیم میگفتند با ظهور امام زمان همه چیز مجانی میشود، آدمها دست در جیب دیگری میکنند بی آن که دیگری اعتراض کند. خبر نداشتیم یک بار با ظهور امامی دیگر وعدهی آب و برق مجانی داده شده است و شاید راز این همه چابلوسی و لوسبازی حکومت برای حکومت پسر زهرا همان خاطرهی خوب از بهشت زهراست. و خوبتر از آن انتظار فرجی که از نیمهی خرداد کشیدند و به نایب امام زمان رسیدند. تازه میفهمیدیم منظور قرآن از مستضعفان در آیهی پنجم سورهی قصص، بنیاد مستضعفان بوده است و به راستی که ایشان زمین را به ارث میبرند. اصلا چرا باید به این همه پابوسی قدرت گیر میدادیم آن گاه که ایشان برای قدرت سر از پا نمیشناختند؟ درد که از یک حدی بگذرد فکر آدمها دیگر کار نمیکند منجی را صدا میزنند. فرقی نمیکند آن آدمها روشنفکر و منجی رضا خان سردار سپه باشد و یا آن آدمها تودهی مردم و منجی روح خدا در تبعید و یا اصلا آن آدمها اپوزوسیون اون ور آب و منجی ترامپ دلال. تصویری که از ظهور ارائه میشود خدایی عقدهای میباشد که تا بیداد همه جا را فرا نگیرد و سوخت کورههای آدمسوزی تمام نشود به داد مردم دنیا نمیرسد تا مثلا همه اعتراف کنند که خدا ایشان را نجات داده و جانکاه تر این که تشخیص جان به لب رسیدن مردم هم با خود خداست. نه رفیق جان، آن که آدمی را با عقل آفریده هیچ گاه دستور به تعطیلی عقول نمیدهد، آن گاه که عقل من و تو با تلاش جانکاه به این جمله برسد که هر آن چه برای خود میپسندی برای دیگران نیز بپسند همهی ما منجی و مَهدی خویش شدهایم. آری تنها یک مَهدی میتواند برای ما دوستداشتنی و زنده باقی بماند، مَهدیای که برای ما دلیل عقلی میآورد نه دلیل نقلی. مَهدیای که مثل ما بشر باشد و نان از عمل خویش بخورد، نه بشیر حکومت گل و بلبل باشد و پول محبوبیت و معصومیتش را بخورد. مَهدیای که فرزند زمان خویش باشد نه صاحبالزمان. مَهدیای که سر سربلند میخواهد حتی اگر آن سر سرخورده باشد نه سر سرکوب شده حتی اگر آن سر سرسپرده باشد.