صفرهای تومان
قدیم میخواستند امید بدهند از لحظهای بدون تلاش و بدون دلیل میگفتند که ناگهان پشت تمام صفرهایت یک رقم یک مینشست و تو یک شبه ره صد ساله را میرفتی. اما حالا همان امید را هم نمیتوانند بدهند، صفرهای تومان را دارند میکَنند، درست مثل سرهنگی که سه ستارهاش را کنده باشند و یک سرباز صفر شده باشد. حالا که قرار است از این سفینهی نجات به جای کله گندههای نظام، صفرهای کله گنده را پایین بیندازند، یک وقت گمان نکنید عکس روی اسکناسها هم به کرهی ماه برمیگردد. همچنان امضای هیچ کارگری پای اسکناسها نمینشیند و هنوز مطب پزشکان و امامزادهها از شما تنها اسکناس قبول میکنند. هنوز هم موقع شاباش بر سر عروس و داماد اسکناس و تراول میریزند تا این فکر که پول خوشبختی میآورد از سرشان بیرون نرود. هنوز هم آدمها بیشتر از این که نگران تا خوردن، خم و راست شدن در برابر پول و اسکناس باشند نگران تا خوردن اسکناسهای خویش هستند. هنوز هم صفرهای کارنامهی تحصیلی شما صفرهای حساب شما را میسازند. هر چه قدر بیشتر نفهمی و کمتر فکر کنی، کمتر عرصه و وقت را بر تو تنگ میکنند، دیگر نیازی نیست خُردهکاری و کارهای خُرد انجام دهی، دیگر از آزادی و وقت آزاد تو نمیترسند. اصلا خوشحال میشوند که بگویی وقت طلاست، طلایی در ته چاه مستراح نه ایشان را خسته میکند نه خودت را. زندگی را بر تو راحتتر خواهند گرفت، به راحتی نماد علمی برای نمایش اعداد، به راحتی سه توان کمتر. نگران نباش به ارقام معنادارت، به معنای زندگیات، به پولهایت دست نزدهاند، دیگر حتی نیازی به دروغ و ریاکاری واحد پول ملی یک ملت، عالیجناب ریال، هم نیست.