قلمرانی
سر قلم و تن کاغذ که شهوت نوشتن میگیرند با هیچ نوش دارویی حرفشان را پس نمیگیرند، آن قدر از هم بوسه میگیرند که عوام این حاشیه را خود متن میپندارند. چه کس داند شاید شجرهنامهی هر دوی ایشان به یک درخت برسد. این عموزادهها از عقدی که در آسمانها بسته باشد، از دستی که روی زمین بسته باشد، از ازدواجی که هندوانهی دربسته باشد، حالشان به هم میخورد. اگر نطفهای بسته نشود، اگر قلم روی کاغذ هرز برود، بلغزد و متنی نوشته نشود، اگر هرزگی برای پول و پول برای هرزگی نمایشگاهی از کاریکاتورهای قلم به راه اندازند، اگر قلم نجنگد که جنگ نشود و بگندد روی کاغذ، اگر منتظر بماند که همه سپیدی کاغذ را برداشت بر صلح کنند، اگر مثل چوب خشکش بزند و تراوشات مغزش را از ترس ادرار کند، اگر سرش را نتراشد برای طواف مردمی که خانهی امن ندارند، اگر سرش را نتراشد برای خدمت به نظام مقدسی که بالاتر از جان انسان مقامی ندارد، اگر چوب بستنیای شود که آدمکش را گاز زدهاند،لیسیدهاند، جنس خوبش را آب کردهاند، اگر او را با زندگی مردم بالاشهر گره کور بزنند، برای اجاق کورَش نامهی فدایت شوم بزنند، ایستادنش چه فرقی میکند با میلهی زندان؟ کاغذ نازنینش چه فرقی میکند با ملحفهای کشیده شده بر صورت بیمار بیمارستان؟ کاغذش را پاره پاره خواهند کرد، تکهای را هم میدهند دستش، میگویند نام خدا بر رویش بود، نام وطنت بر رویش بود، ببین چه قدر حواسمان بود، ببین چه قدر دورش نینداختیم.