کودکان کار
تصور این که زمین یک لحظه از چرخیدن به دور خورشید منصرف شود و دورت بگردمِ آدمهای دورهگرد بشود خیال باطلیست. توی این روزهای آخر سال نهایت کاری که از دست زمین بر میآید یک خانهتکانیست. یا در شهر زلزله آید یا با شهرداری بولدوزر. این جوری زمین به جای آدمهای دهانبسته دهان باز میکند و ماهی شب عیدش را میخورد. بله هر چه قدر هم ماه باشی همچنان فقیر بودن چیز خوبی نیست و نمیشود تا ابد با این عریضه که حقم را خوردند دهان و عقلت را شیرین کنی، اما باید دید این قیر فقیر بودن از کجا آب میخورد؟ این عادت بد ماست که دیگران را با یک قاب قضاوت میکنیم و با یک نقاب به سمت تصویری که از خودمان ساختهایم هدایت. فقیر بودن عیب است اما نه برای آدمهایی که همهی تلاششان را میکنند تا انسان بودن غیب نباشد. دستفروشی از تنفروشی بهتر است، تنفروشی از دینفروشی. دست و تنت به سلامت ای آن که زمین و زمینیان حقهای بسیار از تو خوردهاند و در عوض اشکهایشان را گرانتر به نسلتو فروختهاند. زندگی برای کودکان کار دندانی شیریست که زود میافتد و دوزاری ما هرگز نمیافتد.