ایران
هیچ کس نمیدانست منظور از شعار نه شرقی نه غربی استانهای شرقی و غربی کشور است، استانهای مرکزی آباد شدند و استانهای مرزی آرام. شهرهای مرزی تاوان بزرگ ماندن ایران و بزرگتر شدن شهرهای مرکزی را یک جا پرداخت کردند. روشنفکرتر از مرکزنشینان میدانستند ایران ناموس ایشان است اما مال ایشان نیست. نفت تا به مرکز میرسید در راه بوی بدش نیز گرفته میشد تا در این استحمار هیچ کس نفهمد در آبادیِ نفت، آبِ خوردن، آبِ استحمام نیست. چون استانها اعضای یکدیگر بودند، چو عضوی از مرز به درد میآمد، دگر عضوها، مرکزنشینان را قراری باقی نمیماند، هر قراری که پیش از آن گذاشته بودند به دلایل امنیتی پا به فرار میگذاشت. کمکم مردم مرز از مردم مرکز دلگیر شدند، دیگر نای نوشتن به پای حکومت را نیز نداشتند. مردمی که در جنگ بدون یونیفرم کنارهم بودند، در صلح در یک استادیوم نمیتوانستند کنار هم باشند. حکومت با تفرقه داشت حکومت میکرد، حال میکرد. اما در چهل سالگی بوی بد به تهران، خشکی به اصفهان، گرد و خاک به شیراز رسید. مردم مرکز هم با درد خویشاوند شدند، گویا ایرانیان این بار سببی با یکدیگر هموطن شدند. کاش این بار یادمان نرود یادم تو را فراموش بازیای بیش نیست، بیش از این بازی نخوریم.