پلاسکو
آتش نه برای بچه های شین آباد،گلستان شد،نه برای تماشگران قطار نیشابور،نه برای پروازهای به سوی گور،نه برای مسافران قطار توس-تبریز،نه برای خبرنگاران بی خبر،نه برای نگاران از اسید لبریز،نه برای تو ابراهیم بی تبر.آتش نشان بر دلمان آتش نشاندی،قرار بود هوا به آتش نرسد نه به تو،آخر توی مملکتی که خشکسالیست آتش را با آب خاموش نمی کنند،با سرکوب،با آوار خفه می کنند،فردا عزای عمومیست،هر روز عزای عمومیست،امسال کبیسه است،یک روز بیشتر عزای عمومیست.می بینی کسانی که وعده ی بهشت روی زمین داده اند،چه قدر ماهند،چه قدر عکس ماهند،چه قدر فرشته اند،با این فرشتگان مرگ،با این اصل حمار،قرار است کوتاهترین راه را به سوی مرگ طی کنیم.می گویند همه ما مقصریم،آتش هم بیت المال است،نباید آن را بر دست کسی زد.ایشان خون می خورند و ما خون دل.راست می گویند پرچم دینشان حجاب است، حجابی بر این همه روزمرگی مرگ.