اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

درد ضربدر درد

اعتراض

این‌ صفحه‌ی پر از خش درد مشترکیست که مالکیت خصوصی ندارد، تازه به دوران رسیده‌‌ای که پدر و مادرش را در اعدام‌های دسته‌جمعی وبلاگ‌ها از دست داده است، این جا خبری از صنعت چاپ و رسالت چاپیدن نیست، این جا فالوئر، شیعه و حواریون نداریم، این جا با شراب کهنه و آب تشنه به آفرینش خدایان اعتراض داریم.

بایگانی
پنجشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۳۵ ق.ظ

قربانگاه

به ما وعده‌ی بهشت روی زمین داده بودند، راست گفتند، بردند، همه‌ی ما را بهشت زهرا بردند. عده‌ای از مردم توی کرمان زیر دست و پا له شدند، قفس‌های سینه‌شان باز، نفس‌هایشان باد هوا شدند. اگر آقا محمد خان چشم‌ها را توی کرمان کور می‌کرد این بار چشمان کور، آدم‌ها را توی کرمان ترور کور می‌کردند. منادی صدا می‌زد بی آن که خونی از دماغ کسی ریخته شود انتقام سخت از عربستان و حادثه‌ی مِنا گرفته شد. عده‌ای از مردم توی آسمان پر پر شدند، این بار هوا بود، اما اینگار دل هم‌وطنان هنوز نرفته هوای خاک وطن کرده بود، گفتند ما عزیزانمان را جا گذاشته‌ایم، آن‌ها روی زمین، ندیدند ما در هوا جا گذاشته‌ایم. زورشان چربید، خُم نگون گشت و این اشک‌های ما بود که قطره قطره ریخت. چشمان ما خون است، چشمان حاکمان هم خون است، این خون همان خون نیست اما نتیجه یکسان است، هر دو خوب نمی‌بینیم. آی شمایی که خوب می‌بینید بگویید راز این عزای عمومی‌ها چیست؟ چرا فقط ما را می‌بینند؟ شاید از آن چهلمین روزست، پنجم دی ماه، عزاداری را حرام و زیرزمینی کردند، عزاداری حلال، روزمینی و آسمانی شد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۱۰/۱۹
i protester

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی